تبریک

 

 

سلام به همگی 

و یه سلام مخصوص به خانم مهندس حق شناس اول از همه این گلهای خوشکل یک هزارم از گلهاییه که همراه دعای خیر تقدیم شما و همسرت میکنم! قسمت نشد تو  شروع زندگیه مشترکت همراهیتون کنم اما دعای خیرم رو از راه دور بدرقه راهتون کردم و خیلی خیلی واستون خوشحال شدم  

 امید وارم ۱۳۸۹ سال و ۸ ماه و ۷ روز با شریک زندگیت با خوبی و خوشی مسیر زندگی رو طی کنی فقط احتمالا به جا اینکه به پای هم پیر بشید به پای هم فسیل میشید!  

( زیاد که تابلو نشد ادبیاتم مخصوصا تیکه رمانتیکش چقدر ضعیفه؟!) 

امید وارم خبر خوش بختی همه ی خانم و آقایون مهندسا رو تو همین وبلاگ بشنویم و ما هم تو شادیشون شریک بشیم!

 

 

یادمان رفت

سر مشق های آب ،بابا یادمان رفت                          رسم نوشتن با قلم ها یادمان رفت 

گل کردن لبخند های همکلاسی                                با یک نگاه ساده حتی یادمان رفت

ترس از معلم ،حل تمرین ،پای تخته                          آن زنگهای بی کلک را یادمان رفت

راه فرار از مشق های توی خانه                              ای وای ننوشتیم آقا ، یادمان رفت

آنروز ها را آنقدر شوخی گرفتیم                              جدیت تصمیم کبری یادمان رفت

شعر خدای مهربان را حفظ کردیم                              یادش بخیر ،اما خدا را یادمان رفت

در گوشمان خواندند رسم آدمیت                                آن حرف ها را  زود ، اما یادمان رفت

فردا ،چه کاره می شوی؟ موضوع انشاء                    ساده نوشتیم آنقدر تا یادمان رفت

دیروز تکلیف آب ، بابا بود و خط خورد                       تکلیف فردا ، نان و بابا یادمان رفت  

نمیدونم چی بزارم عنوانش رو

خیلی زمان زیادی نمیگذره از شروع کار وبلاگمون (جایی که قبلا هم گفتم ولی بازم میگم که خیلیا حسرتش رو میخورن) بچه ها اومدن و عضو شدن (ازشون ممنونم) یه محیطی شد که خیلی جالب بود درسته که بعضیا کم کار کردن ولی بودن افرادی که جای اونا هم کار کردن!

یکیشون آقای نعمتی بودن که دوستان اینقدر گفتن مطلب میزاره که من بهش تذکر دادم ولی فکر نمیکردم که دوشاخشو از برق بکشه بیرون! البته جو یه جوری شده بود که همه فکرمیکردن کل کله!

در مقابل او مدتی که تو دانشگاه بودیم خیلی کمه ولی خوبیش اینه که همه همدیگرو میشناسیم.

خب دیگه آخه بعضی ها اینقدر تو دانشگاه ساکت بودن بر خلاف خودم که تازه ترم چهارم شناختیمشون!

خب دیگه میخواستم چی بگم چی شد. خیلی از بچه ها گرفتارن و نمیتونن به وبلاگ سر بزنن ولی سعی کنین که فراموش نشه وبلاگ.

میتونه محیطی باشه که مشکلاتمون رو داخلش مطرح کنیم از همدیگه کمک بگیریم تا بتونیم حلشون کنیم (بابا جون علمیش رو میگم فکر دیگه نکنین!).

ریشه در خاک

شعری زیبا از فریدون مشیری 

روحش شاد و یادش گرامی


تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من ترا بدرود خواهد گفت.
نگاهت تلخ و افسرده است.
دلت را خارخار نا امیدی سخت آزرده است.
غم این نابسامانی همه توش و توانت را زتن برده است

ادامه مطلب ...

درکوی تو معروفم و از روی تو محروم / گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده

تقدیم به محمد حسن قیصری که دلمون براش تنگ شده 

 

 کاروان 

 

دیریست گالیا! 

ادامه مطلب ...

دل نوشتــــــــــــــــــــــــــــه

همه رفتند کســـــــــــــــی با ما نموندش

 کســـــــــــــــی خـطّ دل مارو نخـونـــدش

                                    همــــــــــــــــــــــــــه رفـتنـد ولــی این دل مــارو

                                   همون(هایی) که فکر نمیکردیـــــــــم سوزوندش


همزمان با رفتن ۸۰٪ بروبچ از اصفهان (همچنین پذیرفته نشدنِ بروبچ کاردانی به کارشناسی در این مرکز)و تقریبا تنها شدنمان وبلاگ هم مثل متروکه شده!!تابستان روزهایی بود که حتی۳بار در روز به  وبلاگ  سر میزدم  ولی الان ۲روز  یکبار  هم زیاده!

آمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده

آمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده

ای حَرمَت ملجأ در ماندگان دور مران از در و ، راهم بده

ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده

لایق وصل تو که من نیستم اِذن به یک لحظه نگاهم بده

ای که حَریمت به مَثَل کهرباست شوق وسبک خیزی کاهم بده

تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان سوز به آهم بده

لشگرشیطان به کمین من است بی کسم ای، شاه پناهم بده

از صف مژگان نگهی کن به من با نظری ، یار و سپاهم بده

در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده

ای که عطا بخش همه عالمی جمله ی حاجات مرا هم بده

مشهدی کریمخانی
DoWnLoAd

لطفا جو سازی نکنید!

با سلام خدمت دوستان !

از این قرار من این مطلب رو نوشتم  که همه ی دوستان تذکرات جالبی گذاشتن منم گفتم که از کاروان عقب نمونم و واسه خودم  بیانیه ای داده باشم که لطفا جو سازی نکنید. همچنین حاشیه پراکنی نکنید چون  همین حاشیه ی حاشیه سازان (ذوب آهن و سپاهان) باعث شده که استقلال و پرسپولیس به این روز بیفتند.

در ابتدا من به عنوان یک برادر کوچکتر(18/2/67) از آقایان درتومی , میرزایی, مجیدی , صورتی ,  نعمتی و رحیمی تشکر می کنم که مطالب جالب و گوشزدهای تپلی در جهت بهبود و ارتقا عملکردمان  در وبلاگ دادند.

دوستان وبلاگ در صلح و آرامش به سر می برد و هیچ مشکلی و جبهه گیری هم نیست اگر هم انتقادی  بوده از روی دوستی فقط یه ذره تند بوده وگرنه رفاقت های ما هرروز محکم تر میشه ( مثل روابط  سیاسی ایران و ونزوئلا , سنگال , سومالی و برکینافاسو)  و امیدوارم خداحافظی خانم وطن نژاد هم به  پایان بگیره و این دوست ناشناس ما برگردند.

فقط  چندتا خواهش از دوستان داشتم

۱. اگر می خواهید انتقادی کنید لطفا به طور خصوصی (TEL,SMS,EMAIL ) باشه

۲. لطفا اگر مطلبی تکراربود از کنارش ساده بگذرید چون ممکنه که مطالب تکراری واسه خیلی از  دوستان جدید باشه مثل خودم چون اصلا تا حالا هیچ مطلبی واسم تکراری نبوده (قربون همتون)

۳. در کنار خاطره ها می تونیم از مطالب عمومی هم استفاده کنیم چون واقعا مطالب UPLOAD   دوستان واسه من خیلی جالب بود  مثل بخش طنز یا سوتی ها که باعث ایجاد یک لیخند یا خنده یا قهقه  یا  ریسه و یا ..... می شه که خود همین باعث شادمانی و ثواب می شه !

۴. دیگه خواهشی ندارم .

من همین جا از طرف ورودی 87 الکترونیک  به خانم وطن نژاد می خواهم بگم اگر دوستان انتقادی  کردند فقط از روی دوستی وصمیمیت بوده و هیچ کدورتی وجود نداره و نخواهد داشت چون ورودی 87  الکترونیک   همشون با حال اند. مطمئن باشید

و همچنین از طرف نهاد ریاست جمهوری ,سازمان ملل , گروه مافیا کشور ایتالیا , فدراسیون فوتبال  ایران ,گروه القاعده وسازمان تجارت جهانی (WTO) خواهش دارم که ایشان برگردند و ثابت کنند که  هیچ کدورتی وجود نداره !

راستی تولد مهدی جوووووووووون و حسن جوووووووون رو تبریک می گم. انشاالله عروسیشون.مخلص همه بچه های الکترونیک نیستم به جز ورودی 87 جهاد دانشگاهی !

نبودم ببین چی کار کردین!

به به ...

سلام به همگی خوبین؟ نه مثل اینکه خیلی خوبین!

ببین یه چند روز رفته بودم مسافرت نبودم چه کارا که نکردین.

بابا جان این حرفا چیه که زدین این جو سازیا دیگه چیه؟!

این کارا یعنی چی یه کاری کردین که فکر کنم خیلی از بچه ها رقبت نکنند بیان تو وبلاگ.

حیفه، خیلیا حسرت داشتن یه همچین محیطی رو میخورند، خرابش نکنید.

امیدوارم که دوستان ناراحت نشده باشند.

ولی اگه خواستید از هم انتقاد کنید یکم یواشتر که به کسی بر نخوره محیط دوستانست یه وقتایی هم از این سوء تفاهم ها هم پیش میاد دیگه بهتره که بعضی چیزا خیلی زود فراموش بشه مگه نه.


راستی یه خبری هم بدم!

فردا تولد منه (تولدم مبارک)

لطفا بخوانید

 

با سلام

چه خبره !! دو روز نبودیم ، ببین چه به روز همدیگه اوردین!!

بازم خدا پدر رامین رو بیامرزه . یه چند روزی نتونستم به وبلاگ سر بزنم تا اینکه آقا رامین ( انشاالله که همگی میشناسید!) به من زنگ زد و گفت که یه سر به وبلاگ بزن که ملت متمدن  با سابقه ی 10000 ساله دارن به روش انسانهای .... از هم انتقاد میکنند! 

 یادمه اوایل دوست خوبمون آقای صورتی کنار عنوان سایت نوشته بود " بهانه ای برای ماندگار کردن خاطره ها"  و به قول  آقای شمس مگه ما چقدر با هم خاطره داریم، تازه داریم  با حرفهایی که امیدوارم  برای سازندگی باشه و نه ویرانی٬ این بهونه رو به جایی میکشیم که در خور شان همدلان این وبلاگ نیست.

ممکنه برخی معتقد باشند که این حرفها انتقاده و نه ....  

ولی  من معتقدم که انتقاد باید سازنده باشه و از سر انصاف که اگر اینگونه نباشه نه فایده ای داره و نه ارزشی.

شاید هدف ایجاد این وبلاگ رو فراموش کردیم ، این وبلاگ تنها یه بهونه ست وفقط یه بهونه برای اینکه گذر روزگار خاطره ها و یادهامون رو زیر خروارها فراموشی دفن نکنه نه اینکه با دست خودمون این خاطره ها و روابط رو سر ببریم!  

خواهش میکنم این حرفها رو نه به حساب جوابیه و این جور چیزها بزارید و نه پای طرفداری و یا کوبیدن کسی و نه پای نصیحت، بلکه فقط یه حرف دل با کسایی که هیچ وقت نمی خوام از یاد ببرمشون.

دوست بزرگوار

اگر در نوشتن ید توانایی داری که نباید تنها به نوشتن متنی جذاب و گیرا توجه کنی و از بار معنایی که همراه داره غافل بشی

اگر مراد سخن اصلاحه که اصلاح شیوه ی معلومی داره که در جایگاه کنونی ما نه با جار زدن در ملا عام  مطابقه و نا با شمشیر کشیدن و ...   خدا که  نامه خصوصی ،  تماس از طریق تلفن ، sms و ... رو ازمون نگرفته.

اگر به نظر کسی مطالب شما  تکراری، کسالت آور و یا فقط برای بالا رفتن شمار پیامها و ... هست  و کسی جوابی به این حرف نمیده که دلیل بر موافقت نیست. گاها میشه که برخی دوستان به دلایلی نمیتونند مدتی به وبلاگ سر بزنند و نباید از دست این دوستان رنجید همونطوری که روا نیست از دوست گرانقدری که  نظری همسوی نظر بیان شده داره آزرده خاطر شد

خیلی خوبه که آدما گاهی از مرکبشون پیاده شن ویه نگاهی به راهی که طی کردن ، به مرکبی که سوارند و به راهی که در پیش گرفتند بندازند، خیلی از اشکالات پنهان زندگیشون رو به وضوح میبنند. خوبه گاهی از خودمون بیرون بیایم و از دید دیگران به خودمون ، سبک زندگیمون ، نظراتمون و مفاهیمی که به اطرافیانمون انتقال میدیم نگاه کنیم.

قشنگ ترین و مفیدترین ویژگی ما انسانها تفاوت ماست، بیایید به این ویژگی احترام بگذاریم.

واما سخن آخر

ما برای وصل کردن آمدیم       نی برای فصل کردن آمدیم

بعضی وقتها یه عذر خواهی نه تنها چیزی از ما کم نمیکنه بلکه به داشته های ما اضافه هم میکنه. 

 

پیام

با سلام به همه بچه های دوست داشتنی خودم

راستی من تازه فارغ شده ام .

ترم جدید.........ترم پاییزی من

ترم جدید شروع شد...10 مهر برای اولین بار رفتم دانشگاه.جایی که دوسال از عمرمو توش سپری کردم... جایی که 6 واحد توش افتادمو 3 واحدم حذف کردم جایی که برام پراز خاطرات شیرین بود...اما نمیدونم چرا دیروز یه جوری بود      یه حس دیگه   احساس میکردم ترم اولی هستم...عین گیجا بودم   مثله ادمای غریبه...اکثر بچه ها فارق التحصیل شدن منم باید با 9 واحد ناقابل بایه مشت بچه ترم سومی واحد بگیرمو نیش خند دوستان فارق التحصیلو به جون بخرم. امشب یاد بچه های کلاس افتادم....بچه های نجف آباد    باند شریفی که خیلی وقته ازشون خبری ندارم....فرزاد حریرچی و دارودستش...حسین صرام     وای خدا....شخصیتهایی که  حراست دانشگاه  هنوز دنبالشون میگرده.راستش الان که بشون فکر میکنم میبینم وجودشون برا هر کلاسی  نعمته....محمد قیصریه ها استاد ادبیات! مردی که سال پیش کلش حسابی بو قرمه سبزی میداد و رقته بود پای منبر.....بچه های کلبه وحشت..سجادحبیبی, احمد رحمانی, امیر گودرزی, محمد یاور,سعید شمس ,  یادش بخیر باهاشون رفتیم پیست کلی خوش گذشت.

پارسا یزدان پناه مردی برای تمام فصول...مردی که تا حالا نمره زیر18 نداشته.پارسا خداییش میدونی قبل از18 چه عددیه؟ پارسا از اون دسته بچه درسخونایی بود که من دوستش داشتم..یعنی بچه های کلاسو دور نمیزد. اما پارسا من جزوه هاتو بیشتر از خودت دوست داشتم! (شوخی کردم...خیلی گلی)

علیرضا قنواتی عزیز.. چقدر تلاش کردم تا از بسیج بیارمش بیرون اما آخرکار اون داشت منا بسیجی میکرد...فکر کنین من با یه چفیه دور گردنم...تصورکردش سخته!!

وای اشکان رحیمی.....شخصیتی که ترم اول به دلیل علاقه وافر هردو به فیلم باهم آشنا شدیم.چقدر فیلم باهم ردوبدل کردیم. اشکان بهم میگفت تو نگاه اولی که من تو رو دیدم واقعا ازت بدم می اومد...! میخواستم سر به تنت نباشه. همیشه یه هنسفری تو گوشت بود که لج منا در می اورد. اما الان حاضره جونشم برام فدا کنه!!

داود درتومی  مرد کاریزماتیک.....تازه  ترم دوم بودیم که به دلیل یکی بودن یه سری کلاسها با هم آشنا شدیم. وای داود یادته ترم سوم چقدر کلاس پیچوندیمو میرفتیم تو کتابخونه فیلم میدیدیم؟ تو هم مجبور شدی اون ترم 12واحد حذف کنی. در مورد این آدم هیچی نمیتونم بگم دیگه خودتون خوب میشناسینش فقط میدونم حالا حالاها باهاش کار دارم.

گاهی اوقات تو زندگی آدم اتفاقای جالبی می افته و آدم با دوستایی آشنا میشه که مسیر زندگی آدمو تحت شعاع قرار میده.  مهدی صورتی, حسن مجیدی, مهدی رحمانشاهی ,علی زال, اصغر پدریان,  مجید نعمتی که ترم اخر به علت شکستهای پی درپی عشقی خودشو انداخت زیر تریلی  اما در عین ناباوری فقط پاهاش شکست! خیلی هارو الان فراموش کردم ....

 راستی خانومای کلاس ...خانوم سهرابی که من همیشه ازشون میترسیدم! احساس میکردم با هرکی تو دنیا میشه شوخی کرد بجز خانوم سهرابی...

خانوم زمانی , چنگیزی, سجادی....چهره شما وقتی می خواستین برین پپیش آقای بدیع زادگان واقعا تماشایی بود. بقیه خانومای کلاسو  نمیشناسم  امیدوارم همتون موفق باشین.

خیلی هارو فراموش کردم که بنویسم....منا ببخشین  نمیتونم ادامه بدم  شاید مال فیلمای هندیه که دیدم!....دوستای عزیزم یاد شما همیشه تو دلم میمونه.

                         کاش به زمانی برگردم که تنها غم زندگی ام شکستن نوک مدادم بود.

رامین رواقی

۸۹/۷/۱۱

گفتم: نگرد...نیست!

اینان که دیده ای ، در کوچه های شهر
یا غول رهزنند
یا گول برزنند
تنها لباسشان همرنگ آدمی ست!
خندید و گفت: آی...از خویشتن ملول!
انسان حقیقتی ست
کو را نمی توان مانند عطر گل
در غنچه ها شناخت،
او را نمی توان در کوچه باغ یافت
یا در خیال بافت...
باروی محکمی ست
باید به دست خویش
یک عمر، خشت خشت
بر هم نهاد و ساخت...

اصفهان... من رفتم.

دارم جمله ای می نویسم... ولی...    از ته دل ، با خطی خوانا، بر سر کاغذ سفید، فریاد میزنم... ولی...                 اصفهان را باید زیبا نوشت. می گویند... دو سال از زندگی که دیگر داد و فریاد ندارد، می گویم... دارد، این دو سال نصف جهان من بود. نصف جهانی که زنده رودش اصفهان را معنا کرد، زندگی را معنا کرد. اصفهان یعنی دوستی... یعنی دوست داشتن... یعنی دوستانی که دوستشان دارم.  داد میزنم ، فریاد میزنم... زندگی را دوست دارم ، این دوسال از زندگیم را بیشتر دوست دارم. دوسالی که ترازوی خاطره را کج کرد ،خاطراتم را سنگین کرد. جمله ای نوشتم... اصفهان،من......   دیگر بس است. تا همین جایش کافیست . زندگی را نگه دارید. جمله ام بدون فعل زیباتر است. اما...اما... چه می شود کرد... جمله، فعل می خواهد. نقطه می خواهد. جمله هم، دارد فریاد میزند... پایان خودش را داد میزند. باید تا انتهایش نوشت... مینویسم...    اصفهان، من رفتم. 

 

الان یه جوریمه!!! .......

ادامه مطلب ...