بوف کور

زندگی من بنظرم همانقدرغیرطبیعی نامعلوم و باورنکردنی میاید که نقش قلمدانی که با آن  

 مشغول نوشتن هستم گویا یک نفرنقاش مجنون وسواسی روی جلد این قلمدان را کشیده 

 

 اغلب به این نقش که نگاه می کنم مثل این است که بنظرم آشنا میاید شاید برای همین نقش 

 

 است ...شایدهمین نقش مرا وادار به نوشتن می کند

درزندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را آهسته ودرانزوامی خورد ومی تراشد


صادق هدایت

25 دقیقه به رفتن

چوبه دار بر پا می کنند، بیرون سلولم 

25 دقیقه وقت دارم.

25 دقیقه دیگر، در جهنم خواهم بود. 

24 دقیقه وقت دارم.

آخرین غذای من کمی لوبیاست. 

23 دقیقه مانده است.

ادامه مطلب ...

سجده

 

سلام! 

 

یه فایل POWERPOINT توپ گذاشتم ببینید. خیلی جالبه! 

 

 http://s1.picofile.com/file/6287346076/%D8%B3%D8%AC%D8%AF%D9%87.pps.html

اشتقاق (هم ریشگی)

وقتی جهان از ریشه جهنم


و آدم از عدم


و سعی از ریشه های یاس می آید


 وقتی یک تفاوت ساده در حرف

 

کفتار رابه کفتر تبدیل میکند


باید به بی تفاوتی واژه ها


و واژه بی طرفی مثل نان دل بست


نان را


             از هر طرفی که بخوانی

 

                                                 نان است


 قیصر امین پور

لبخند

بسیاری  از مردم کتاب "شازده کوچولو " اثر اگزوپری " را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید وکشته شد . قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید .   او  تجربه های حیرت آور  خود را در مجموعه ا ی به نام لبخند گرد آوری کرده است . در یکی از خاطراتش می نویسد که او را اسیر کردند و به زندان انداختند او که از روی رفتارهای خشونت آمیز نگهبانها حدس زده بود که روز بعد   اعدامش خواهند کرد مینویسد :"  مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل بشدت نگران بودم . جیبهایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آنها که حسابی لباسهایم را گشته بودند  در رفته باشد یکی پیدا کردم وبا دست های لرزان آن را به لبهایم گذاشتم ولی کبریت نداشتم....

ادامه مطلب ...

در جواب داود عزیز «کمترین فایده عشق»

کمترین فایده عشق

راز این داغ نه در سجدة طولانی ماست
بوسة اوست که چون مهر به پیشانی ماست
شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار
باز هم پنجره‌ای در دل سیمانی ماست
موج با تجربة صخره به دریا برگشت
کمترین فایدة عشق پشیمانی ماست
خانه‌ای بر سر خود ریخته‌ایم اما عشق
همچنان منتظر لحظة ویرانی ماست
باد پیغام رسان من و او خواهد ماند
گرچه خود بی‌خبر از بوسة پنهانی ماست


                                                                                       فاضل نظری 


و در وصف

                    زندگی

فواره وار سربه هوایی و سربه زیر
چون تلخی شراب دل آزار و دلپذیر
شیرینی فراق کم از شور وصل نیست
یعنی دلم به دیدن تو تشنه است و سیر
تو ماهی و من آب ! چه دنیای کوچکی است
من در حصار تُنگ و تو در مشت من اسیر
هر بار وقت دیدن تو پلک بسته ام
ای ردپای گمشده باد در کویر
ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود
ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیر
مرداب زندگی هم را غرق می کند
ای عشق همّتی کن و دست مرا بگیر
چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش
با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر


روزگاری عشق‌مان بزرگ بود

صدای بازآمده‌ات
ـ ازفراسوی ابرها ـ
برایم گهواره‌ای از نغمه‌ها می‌سازد
ـ : الو! اشتباه است!
من یک زخم سربسته‌ام
شمارة مرا
پس از آن‌که مدتها غریب بود و فراموش، از کجا آورده‌ای؟
می‌گویی:
«آه! متأسفم...»
دیگر فریب تو را نمی‌خورم، بانوی من
صدای بازگشته‌ات را نمی‌شناسم!
اگرچه تو
هر بعد از ظهر
با شمارة من شوخی کن
سخنی بر زبان بیاور هرچند دروغ....
روزگاری عشق‌مان بزرگ بود
و ما
از نوشتن طومار آن دست کشیدیم
متأسفی؟
پس از آن‌که عشق مرا به دوزخ افکندی؟
دیگر فریب نمی‌خورم
نه با کلام شیرین...
نه با نوای ترانه ...
صدای از سفر برگشته‌ات را نمی‌شناسم
همان صدا که روزی بهشت سعادت من بود
تو اما زیبای من
هر بعد از ظهر
شمارة مرا بگیر و عشق‌بازی کن
و همچون گنجشککان درخت تاک
آواز سر ده!
سخنی از سوی تو
خانه‌ای فراتر از بام ستاره‌ها برایم برمی‌افرازد
اگرچه دروغ باشد.

                                                                                 نزار قبانی

یه سر بزنید ...

سلام و درود


خیلی اتفاقی به این وبلاگ برخوردم، آدرس یکی از مطالبش رو براتون میذارم، امیدوارم که لذت ببرید

راستی خود وبلاگ هم دیدنیه..


http://dastanakk.blogsky.com/1389/10/01/post-364/


شاید نفر بعدی شما باشید.

با سلام به همه


یکی از دوستان یه پیشنهاد داده ممنون میشم نظرتون رو دربارش بگید ،هر نظری که دارید !!( حتی اگه خواستید میتونه بدون نام باشه)


و اما پیشنهاد:

روز شنبه 1389.11.9 برای  اهدا خون ، سازمان انتقال خون  قرار بذاریم. شاید بتونیم با اینکارمون کمکی به یک نیازمند وشاید به یک دوست کرده باشیم.

احساس مردها

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود. ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد:
مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز..
وای خدای من، خیلی درست کردی …
حالا برش گردون …
زود باش. باید بیشتر کره بریزی …
وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟؟ دارن می‌سوزن.
مواظب باش. گفتم مواظب باش! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی … هیچ وقت!!
برشون گردون! زود باش! دیوونه شدی؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی. نمک بزن… نمک…..
زن به او زل زده و ناگهان گفت:
خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
شوهر به آرامی گفت:
ادامه مطلب ...

فرعون و شیطان

فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟ پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی. شیطان پاسخ داد زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید.

توجه توجه

خبر                                          خبر 

 

به گزارش خودم ار آموزش جهاد همه دوستانی که در ترم جاری فارغ از تحصیل می شوند  می باید درس مهم متون را در ترم بعد به صورت تک درس اخذ نمایند و آن دسته که فارغ از تحصیل نمی شوند نیز در ترم بعد به صورت معمول اخذ می نمایند  

آن دسته از دوستان که هنوز مدرکشان را دریافت ننموده اند نیز باید برگشته و مجدد درس را پاس نمایند اما تاریخ فارغ از تحصیلیشان برای همان زمان قبل می ماند که البته مراتب به صورت تلفنی به این دوستان اعلام خواهند شد  

و آنهای دیگر که کلا رفته اند نیز از طریق تلفن اطلاع رسانی می شوند   

بعد از شما ؟

پیش از شما به سان شما

بیشمارها...

با تار عنکبوت نوشتند روی باد

کین دولت خجسته جاوید زنده باد...


«دکتر شفیعی کدکنی»

چندی پیش در یکی از روزنامه ها ، طی بخشنامه ای اعلام شده بود که پزشکان می بایست از این به بعد به جای

کلمه «سرطان پستان» از عنوان «سرطان سینه» استفاده نمایند . پزشک محترمی نیز طی مقاله ای در همان

ادامه مطلب ...