ترم جدید.........ترم پاییزی من

ترم جدید شروع شد...10 مهر برای اولین بار رفتم دانشگاه.جایی که دوسال از عمرمو توش سپری کردم... جایی که 6 واحد توش افتادمو 3 واحدم حذف کردم جایی که برام پراز خاطرات شیرین بود...اما نمیدونم چرا دیروز یه جوری بود      یه حس دیگه   احساس میکردم ترم اولی هستم...عین گیجا بودم   مثله ادمای غریبه...اکثر بچه ها فارق التحصیل شدن منم باید با 9 واحد ناقابل بایه مشت بچه ترم سومی واحد بگیرمو نیش خند دوستان فارق التحصیلو به جون بخرم. امشب یاد بچه های کلاس افتادم....بچه های نجف آباد    باند شریفی که خیلی وقته ازشون خبری ندارم....فرزاد حریرچی و دارودستش...حسین صرام     وای خدا....شخصیتهایی که  حراست دانشگاه  هنوز دنبالشون میگرده.راستش الان که بشون فکر میکنم میبینم وجودشون برا هر کلاسی  نعمته....محمد قیصریه ها استاد ادبیات! مردی که سال پیش کلش حسابی بو قرمه سبزی میداد و رقته بود پای منبر.....بچه های کلبه وحشت..سجادحبیبی, احمد رحمانی, امیر گودرزی, محمد یاور,سعید شمس ,  یادش بخیر باهاشون رفتیم پیست کلی خوش گذشت.

پارسا یزدان پناه مردی برای تمام فصول...مردی که تا حالا نمره زیر18 نداشته.پارسا خداییش میدونی قبل از18 چه عددیه؟ پارسا از اون دسته بچه درسخونایی بود که من دوستش داشتم..یعنی بچه های کلاسو دور نمیزد. اما پارسا من جزوه هاتو بیشتر از خودت دوست داشتم! (شوخی کردم...خیلی گلی)

علیرضا قنواتی عزیز.. چقدر تلاش کردم تا از بسیج بیارمش بیرون اما آخرکار اون داشت منا بسیجی میکرد...فکر کنین من با یه چفیه دور گردنم...تصورکردش سخته!!

وای اشکان رحیمی.....شخصیتی که ترم اول به دلیل علاقه وافر هردو به فیلم باهم آشنا شدیم.چقدر فیلم باهم ردوبدل کردیم. اشکان بهم میگفت تو نگاه اولی که من تو رو دیدم واقعا ازت بدم می اومد...! میخواستم سر به تنت نباشه. همیشه یه هنسفری تو گوشت بود که لج منا در می اورد. اما الان حاضره جونشم برام فدا کنه!!

داود درتومی  مرد کاریزماتیک.....تازه  ترم دوم بودیم که به دلیل یکی بودن یه سری کلاسها با هم آشنا شدیم. وای داود یادته ترم سوم چقدر کلاس پیچوندیمو میرفتیم تو کتابخونه فیلم میدیدیم؟ تو هم مجبور شدی اون ترم 12واحد حذف کنی. در مورد این آدم هیچی نمیتونم بگم دیگه خودتون خوب میشناسینش فقط میدونم حالا حالاها باهاش کار دارم.

گاهی اوقات تو زندگی آدم اتفاقای جالبی می افته و آدم با دوستایی آشنا میشه که مسیر زندگی آدمو تحت شعاع قرار میده.  مهدی صورتی, حسن مجیدی, مهدی رحمانشاهی ,علی زال, اصغر پدریان,  مجید نعمتی که ترم اخر به علت شکستهای پی درپی عشقی خودشو انداخت زیر تریلی  اما در عین ناباوری فقط پاهاش شکست! خیلی هارو الان فراموش کردم ....

 راستی خانومای کلاس ...خانوم سهرابی که من همیشه ازشون میترسیدم! احساس میکردم با هرکی تو دنیا میشه شوخی کرد بجز خانوم سهرابی...

خانوم زمانی , چنگیزی, سجادی....چهره شما وقتی می خواستین برین پپیش آقای بدیع زادگان واقعا تماشایی بود. بقیه خانومای کلاسو  نمیشناسم  امیدوارم همتون موفق باشین.

خیلی هارو فراموش کردم که بنویسم....منا ببخشین  نمیتونم ادامه بدم  شاید مال فیلمای هندیه که دیدم!....دوستای عزیزم یاد شما همیشه تو دلم میمونه.

                         کاش به زمانی برگردم که تنها غم زندگی ام شکستن نوک مدادم بود.

رامین رواقی

۸۹/۷/۱۱

نظرات 7 + ارسال نظر
مجید نعمتی 1389/07/12 ساعت 11:24 ب.ظ

بازم
یاد باد آن روزگاران، یاد باد

قاسم محمد پور 1389/07/12 ساعت 11:54 ب.ظ

سلام رامین جان.
با اینکه من خیلی با تو آشنا نبودم ولی نوشته هات رنگ خوبی داشتن.
رنگ دوستی و دلتنگی - رنگ دوری و نبودن - رنگ افسوس و امید و ...
امیدوارم که همه ی دوستان چه اونایی که باهم روزگار گذروندیم و چه اونایی که همدیگه را اصلا پیدا نکردیم همیشه موفق و پیروز باشید.

فخری سجادی 1389/07/13 ساعت 04:24 ب.ظ

ادبیات متنتون بی نظیر بود!
یه چیز دیگه هم بگم! تا حالا بهتون گفتن جنبه شوخی ندارید؟؟؟
اگه نگفتن که از طرف من به خودتون بگید
اگه هم گفتن یه ++ بهش اضافه کنید!

یه دوست 1389/07/14 ساعت 05:51 ق.ظ

سلام.خودت هم مثل هنر پیشه های هندی همیشه با عینک آفتابی ! واقعاْ یادش بخیر

اوه...آمیتاپاچان....این دوست عزیز خودشا معرفی نمیکنه؟

حسن مجیدی 1389/07/15 ساعت 12:35 ب.ظ

آقا رامین دمت گرم.
کلاس محاسبات عددی رو من فقط به عشق شما میامدم سر کلاس.

یه دوست 1389/07/19 ساعت 06:04 ق.ظ

کوچیک شما:دریکوند

پارسا 1389/09/09 ساعت 09:43 ق.ظ

رامین جون ماچاکریم خیلی گلی.آره می دونم قبل از نهره 18 نمره 17.99999999999999999999999999999 است.گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد