خداحافظ

فکر کردم برای آخرین مطلبم توی وبلاگ... نظر دوستان رو درباره مطلب قبلیم....انتخاب کنم و ...


نظر اول از آقای علی زال بهبهانی :


سلام
من می دونستم .......
در ابتدا باید بگم تمام صحبت هایی که شما و بقیه دوستان گفتند تا درصدی صحیح است .
اما باید توجه کنیم که این وبلاگ برای نزدیک کردن قلب ها به یکدیگر برپا شده و همگی باید در جهت ارتقا دوستی صفا و صمیمیت  تلاش کنیم .
تا دیر نشده باید کدورت ها را فراموش کنیم .
فضای بلاگ باید پاک بماند . برای همه .
رونوشت :
قیصری ها - نعمتی - و تمامی اعضا



نظر دوم از آقای محمد پور :


من دوباره لازم دونستم بیام و آتش خاموش کنم!
خانم وطن نژاد: با اینکه شما را نمی شناسم ولی مطمئنم شخصیت بزرگی دارید .شما هم می توانید مطالب قشنگتون را از طریق میل برای بچه ها بفرستید و همینطور بچه ها می تونند برای شما میل بزنند.
و اجازه بدید یکم جو وبلاگ را تغییر بدیم تا سایر دوستان هم مایل به همکاری باشند.
با تشکر



نظر سوم هم از کوه سواد و ادب رشته الکترونیک جهاد :



سلام
جوابیه شما رو خوندم
و اول از همه به  سواد شما و در ثانی به ادب شما هزار آفرین می فرستم .
گرچه نظر من پیرامون شما ، آم چه که نوشتید نبود ، اما چون چنین پنداشته اید و در متن خود اشاره کرده اید که به نظرات دیگران احترام بگذارید من نیز نظر شما را محترم دانسته در مورد برداشت شخصیتان در مورد خودتان اعتراضی نمی کنم .
و در آخر شما که خود را نه شریک دزد بلکه رفیق قافله می دانید و می فرمائید هر آن چه مفید به نظرتان رسیده است در وبلاگ قرار داده اید و به نظرتان ، من با چنین بیانیه ای به نیت خیرتان لطمه وارد نموده ام بهتر است بدانید من نیز چون شما مطلبی را نوشتم که به نظرم مفید بود و می توانست در این شرایط راه گشا باشد ، در واقع تذکری نوشتم برای دوستان خود . تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال



دونفر اول که خب خیلی متمدن حرفشون رو گفتن ... چشم ...


نفر سوم ... از اونجایی که خود ایشون هم متوجه نشدن چی گفتن و اصلا چی میخواستن بگن... چیزی ندارم که بگم ... چون یه وقتایی در برابر یه عده ای باید سکوت کرد!!!


خداحافظ دوستان

تشکر میکنم :

از آقای صورتی برای ارسال دعوت نامه و اجازه حضور من در وبلاگ رو دادند...

از آقای مجید نعمتی ... خانم فخری سجادی ... آقای داود درتومی... آقای سعید شمس .... آقای علی زال بهبهانی  ... آقای امید پدریان... آقای رامین رواقی .... که خاطرات خوب من از این وبلاگ هستند...

توجه

جوابیه


با سلام.

لازم دونستم چند نکته رو در جواب مطلب آقای قیصریه بگم!

مطلب یا به اصطلاح بیانیه شما ( شوخی یا جدی ) برخواسته از اخلاق و نوع تفکر شخصی شماست ... قرار نیست جهان و آدمهای اون ...همونطوری باشن و همونطوری رفتار کننن که دلخواه شماست!
سواد آدم به درسهایی که میخونه و احتمالا درجه و مقامی که می آره ربطی نداره.. سواد شما وقتی بالا میره و شعورتون وقتی رشد میکنه که حرفهای دیگران رو حتی وقتی برخلاف عقاید و نظر شماست رو بشنوید و به اونها فکر کنید!!!

من توی رالی شرکت نکردم که بخوام و اصرار داشته باشم توی تعداد مطالب از بقیه جلو بزنم! فقط وقتی مطلبی به نظرم جالب میاد توی وبلاگ میذارم تا بقیه هم ازش استفاده کنن!!!


اگه به نظرتون یه بیگانه مزخرف گو هستم میتونید مطالب منو نخونید و نظر هم ندید!


و این وبلاگ رو که فکر میکنم با هدف بالا بردن سطح اطلاعات عمومی و روابط بین اعضا ساخته شده رو تبدیل کنید به یک دفتر خاطرات و هر چی از دلتون میاد رو بریزید توش!!!


شاید اینجوری بیشتر رشد کنید!!!


من برای عضویت توی این وبلاگ از طرف آقای صورتی دعوتنامه گرفتم و تا وقتی خود ایشون از وجود من توی این وبلاگ ابراز نارضایتی نکنن به این وبلاگ سر میزنم!!!


فقط مراقب باشید وقتی شمشیرتون رو از نیام بیرون میکشید نیفته روی پاتون و انگشت شصت پاتون رو قطع کنه و انگشت شصتتون بپره توی چشمتون!!!


آیا میدانید؟؟؟

آیا می دانید بدن جوجه تیغی در هنگام تولد حالت ژله ای دارد و حتی ممکن است در حین تولد نیمی از بدنش توسط تیغهای بدن مادر کنده شود اما به مرور بدن کاملاً ترمیم می شود؟

ادامه مطلب ...

قرآن

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "


چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است

ادامه مطلب ...

اندر شعر پارسی!!!

حافظ و دختر لر

گفتم: غم تو دارم

گفتا : سی چی برارم

گفتم: که ماه من شو

گفتا: بووات درارم

گفتم: زمهر ورزی ، رسم وفا بیاموز

گفتا: به لنگ کفشی چشاتِ در میارم

چارلی چاپلین به دخترش :

تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریان خودت را نشان نده هیچ وقت چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن قلبت را خالی نگاه دار اگر هم روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد و به او بگو که تو را بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز

عشق

اگه عاشق کسی شدی!!!!!!!!!!



از دیدگاه شکسپیر و بر و بچ........

ادامه مطلب ...

دقت کنید

کم هزینه ترین لذتهای دنیا

ادامه مطلب ...

یکی از توانایی های یک زن....

آیا از رابطه دو چشم باهم آگاهی دارید؟ 

هیچ گاه یکدیگر را نمی بینند   

با هم مژه میزنند

باهم حرکت میکنند

با هم اشک میریزنند

با هم می بینند

با هم می خوابند

با ارتباط عمیق با هم شراکت دارند

ولی وقتی یک زن را می بینند یکی چشمک میزنه و دیگری نمیزنه

نتیجه اخلاقی:

زن توانائی قطع هر ارتباطی را داره

 

 

سلام دوستان

فرارسیدن ماه مهر رو که از بچگی همه مون دوستش داشتیم رو بهتون تبریک میگم.

مشغول کارهای کارورزیم بودم...نتونستم چند وقتی بیام....گویا دوستان دلشون واسم تنگ شده بود!!!

آقای مجید نعمتی هم لطف داشتن اول یکی از مطلبهاشون...دنبال یکی میگشتن که کل می انداخت با یکی از دوستان الکترونیکی!

اگه منظورشون من بودم که باید عرض کنم من از کل انداختن با همه لذت میبرم...

احتمالا اون دوستتون که اسمش رو بردین کم آورده...

به هر حال من از اونجایی که شما دوستان الکترونیکی رو نمی شناسم و فقط از طریق وبلاگ باهاتون آشنا شدم...آمادگی خودم رو برای کل انداختن یا همون اظهار نظر اعلام میکنم.

تا چند روز آینده قول میدم با دست پر بیام.

فعلا ...علی الحساب این چندتا مطلب رو داشته باشین!


قصه ناصرالدین شاه و آش!

آشی برات بپزم که یه وجب روش روغن باشه!!!!!!!!!!!!

ادامه مطلب ...

تنها بز اون زن را بکش!!!

روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند.آن ها آن شب را مهمان او شدند. واو نیز از شیر تنها بزی که داشت به آن ها داد تا گرسنگی راه بدر کنند.
روز بعد مرید و مرشد

ادامه مطلب ...

آسیب شناسی فک و فامیل!!!

خاله .... عمه .... دایی .... عمو!

ادامه مطلب ...

جذابیت انسانی

یک داستان تامل برانگیز!



چشمها را باید شست....جور دیگر باید دید...

ادامه مطلب ...