خواب نوشین

سلام به همه ی دوستای عزیزی که دلشون به زلالی آب معدنی بقالی سر کوچست.

این شعر رو گزاشتم تا لذت ببرین ولی اگه حالتونو گرفت منو ببخشید دوستون دارم

ادامه مطلب ...

خانه ی دوست کجاست؟

من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم پر دوست. کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام گل بگویند و گل شنوند. هر کسی میخواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد، به یادش بر در این خانه برگ گلی میکوبم و با قلم سبز بهار مینویسم : ای دوست خانه دوستی ما اینجاست، تا که سهراب نپرسد دگر خانه دوست کجاست.

درد عشق

شکایت عشق

ندیدی چشمهایم زیر پایت جان سپرد آخر گلویم از صدای های هایم جان سپرد آخر نفهمیدی صدایم بغض سنگینی به دوشش بود اما از جفایت جان سپرد آخر نترسیدی بگوید عاشقی نفرین به آیینت که از چشمان جادویت خدایت جان سپرد آخر نمی دانی و می دانم که می دانم نمی دانی که دل در خواهش آن انزوایت جان سپرد آخر چقدر عزلت نشینی از برای یار دلگیر است بخوان شعرم که شعرم در هوایت جان سپرد آخر

 فریاد

اونجا چه خبره؟


روزی رئیس یک شرکت بزرگ به دلیل یک مشکل اساسى در رابطه با یکى از کامپیوترهاى اصلى مجبور شد با منزل یکى از کارمندانش تماس بگیرد . بنابراین، شماره ى منزل او را گرفت . پسر بچه ای به تلفن جواب داد و نجوا کنان گفت : سلام.

رئیس پرسید : بابا خونه اس ؟

صداى کوچک نجواکنان گفت : بله

مى توانم با او صحبت کنم ؟

پسر خیلى آهسته گفت : نه

رئیس که خیلى متعجب شده بود و مى خواست هر چه سریع تر با یک بزرگسال صحبت کند، گفت: مامانت اونجاس ؟

--بله

--مى توانم با او صحبت کنم ؟

دوباره صداى کوچک گفت : نه

رئیس به امید این که شخص دیگرى در آنجا باشد که او بتواند حداقل یک پیغام بگذارد پرسید : آیا کس دیگرى آن جا هست ؟

کودک زمزمه کنان پاسخ داد : بله ، یک پلیس

رئیس که گیج و حیران مانده بود که یک پلیس در منزل کارمندش چه مى کند ، پرسید : آیا مى توانم با پلیس صحبت کنم ؟

کودک خیلى آهسته پاسخ داد : نه ، او مشغول است.

--مشغول چه کارى است ؟

کودک همان طور آهسته باز جواب داد : مشغول صحبت با مامان و بابا و آتش نشان.

رئیس که نگران شده بود و حتى نگرانى اش با شنیدن صداى هلیکوپترى ار آن طرف گوشى به دلشوره تبدیل شده بود پرسید : آن جا چه خبر است ؟

پسر با همان صداى بسیار آهسته که حالا ترس آمیخته به احترامى در آن موج مى زد پاسخ داد : گروه جست و جو همین الان از هلى کوپتر پیاده شدند .

رئیس که زنگ خطر در گوشش به صدا در آمده بود ، نگران و حتى کمى لرزان پرسید : آن ها دنبال چى مى گردند ؟

کودک که همچنان با صدایى بسیار آهسته و نجوا کنان صحبت مى کرد با خنده ى ریزى پاسخ داد: دنبال من

LINK

ضمن عرض تبریک و آرزوی خوشبختی برای همکلاسی عزیزمون و  همسر گرامیشون این لینک رو تقدیم میکنم به همه ی دوستای عزیزم امیدوارم براتون جدید باشه واستفاده ببرین. 

http://www.iranmicro.ir/forum/forumdisplay.php?s=&daysprune=&f=203 

دوباره !یه بار فایده نداره

سلام دوسه تان

میدونم دوباره ازاینکه برای دومین بار کامنت میزارم دارین از خوشحالی گریه میکنین اما خودتونو کنترل کنین

چون مطلب خاصی نمیخوام بگم فقط میخوام روی محدی جون و مجید جونو کم کنم که کل وبلاگ شده مطالب اونا

dialupبچه ها میگن چرا سر به سایت نمیزنی اما من سعی میکنم در مواقع بیکاری با خطوط سرعت بالای

از نوشته های بچه ها لذت ببرم وامیدوارم در آینده یی نزدیک از حظور من بیشتر لذت ببرین

راستی خاله فخری تبریک میگم که خاله شدی و دایی یا عمو نشدی چون خاله ها همیشه مهربونن و آرزو میکنم که

همه یه روزی خاله بشن

gooooooooooooooooooooooooooood byyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyy

.

عضویت

سلام دووسه تان

میدونم از این که من عضو شدم در پوست خود نمی گنجید اما از این که دیر شد معضرت .

راستش فکر میکردم خیلی سخته اما بعد از یه تصمیم کبرا اومدم پیشتون.

از مدیریت عالی رطبه این وبلاگ بزرگ جناب آقای مهندس مهدی صورتی (دامت برکاتو)

مراطب تشکر وقدر دانی خود را عرض مینمایم.

برای همه دوسه تان نیز آرزوی موفقیت میکنم