خشم اصیل  

 

ادامه مطلب ...

درکوی تو معروفم و از روی تو محروم / گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده

تقدیم به محمد حسن قیصری که دلمون براش تنگ شده 

 

 کاروان 

 

دیریست گالیا! 

ادامه مطلب ...

نظر به اینکه یکی از دوستان فرمودند پست معمای انیشتین رو قبلا آقای پدریان گذاشتند من هم حدفش کردم عینه نظری رو که روی پست گذاشتند رو  می نویسم و جواب میدم 

 

کاش شما که دم از انتقاد سازنده میزنی، این پست رو که قبلا آقای پدریان گذاشته رو نمیگذاشتی
حداقل اونجوری امیدوار تر بودم.(مجید نعمتی) 

 

من الان هم دم از انتقاد سازنده می زنم اما شاید به دلیل کم سوادیم نمی تونم ربط این اشتباه رو با انتقاد سازنده بفهمم اگه کسی فهمید به منم بگه.  

 

این فقط یک اشتباه بود اولا"از اینکه اشتباهم رو بهم گوشزد کردید تشکر می کنم اما از اونجا که پست آقای پدریان 26تیر روی وبلاگ اومده و من اون موقع عضو وبلاگ نبودم و این پست رو هم نخوندم بنابراین این اشتباه از نظر خودم قابل بخششه و همین برام کافیه

 

سخنانی ازسر درد

دیرگاهی نیست که محیط وبلاگمان جولان گاه  سخنان دوستانی شده است که سخت عنان قلم را در دست گرفته اند و افکار پریشان خود را در آن وارد می کنند آنگونه که صبح پس ازرهایی از دست هفت پادشاه دست و رو نشسته به پشت میز خطابه پرتاب گشته و آنچه که در خواب دیده اند و آنچه دوست می داشتند ببینند را به رشته ی تحریر در می آورند که سخنان اخیر از آن دسته اند 


چگونه است شما که خود سنگ فتنه را بر منجنیق فلک گزارده اید حال از فتنه گران سخن می گویید 


چگونه است وطن نژادی که زیر گیوتین سخنان شما رفتن را بر ماندن ترجیح داد اکنون اسطوره ی مبارزه ، استقامت وپرچم دار مبارزه با استثمار افکار شده و سزاوار آن گشته که به همراه عده ای از مهندسین جمع شویم ،در مقابل جهاد خبردار بایستیم و وطن نژاد ،هیپ هیپ ،هورا. 


پر واضح است که روی سخنم با شماست میر حسن قیصری ،براستی بیرق سخن تا این اندازه روی دوشتان سنگینی می کرد که بیش از چند روز زیر آن دوام نیاورده و این گونه به تناقض گویی افتاده اید.کاش اگر تیزی قلمتان دل دوستانی را مجروح ساخته بود ،عذر خواهی از تیزی سخن بر آن ضماد می کردید نه آنکه به سبک کسانی مانند دکتر عطریان فر سخنان خود را زیر پوتین مصلحت لگدمال می ساختید .  


اکنون که دوم سخن شما را خوانده ام از اینکه ازاول سخنان شما طرفداری هرچند بی غرض کرده ام احساس شرم می کنم که تکیه بر کوه کاه کرده ام. 


لطفی نمایید اگر زین پس به قصد نقد به پشت میز خطابه پرواز کردید به عقوبت نقد خود بیاندیشید تا سودبخشی ونیرومندی نقدتان افزون تر شود واز خطاهای محتمل پیراسته گردد. 


                                                                                                 واسلام
                                                 بیستم مهرماه سال هزار وسیصد وهشتاد ونه خورشیدی

د عکسهای زیر عکسهایی هستند که به Reader's Digest برای مسابقه ی بهترین لبخند فرستاده شده اند  

ادامه مطلب ...

سلام 

یه شعره طنز گذاشتم که فکر کنم ارزش خوندن رو داره 

این که میگم طنز واقعا طنزه یعنی طبق تعریفی که از طنز کردم طنزه نه مثل بعضی ها که می گن طنزه ولی در واقع جک نه طنز.       

ادامه مطلب ...

تماشا گران فوتبال در اصفهان :این جوری پیش بره در ورزشگاه ها رو باید گل بگیریم  

 

ادامه مطلب ...

این عکس از داخل یه هلیکوپتر گرفته شده می تونید تشخیص بدید که عکس چیه ؟  

اگه نتونستید برید پایین

ادامه مطلب ...

هنوز با همه دردم امید درمان هست // که آخری بود آخر شبانِ یلدا را

سلام 

این شعر بیان کنندی مظلومیت یه سری از خانوم هاست اما این ظاهر شعره ودر بطن شعر یه پیام خیلی بزرگ هست یه آرزو یه امیدواری خیلی بزرگ هست و اون  

                                   « امید به افزایش جمعیت مفید کره ی زمینه» 

شعر رو بخونید متوجه می شید.

تنگِ غروب از سنگ بابا نان در آورد
آن را برای بچه های لاغر آورد
مادر برای بارِ پنجم درد کرد و
رفت و دوباره باز هم یک دختر آورد
گفتند دختر نان خور است و گفت مادر
ای کاش می شد یک شکم نان آور آورد

تنگِ غروب آمد پدر با سنگ در زد
یک چند تا مهمان برای مادر آورد
مردی غریبه با زنانی چادری که
مهمان ما بودند را پشتِ در آورد
مردِ غریبه چای خورد و مهربان شد
هی رفت و آمد هدیه ای آخر سر آورد
من بچه بودم وقتِ بازی کردنم بود
جایِ عروسک پس چرا انگشتر آورد؟!

تنگِ غروب از سنگ بابا نان درآورد
آن را برای بچه های دیگر آورد
مادر برای بارِ آخر درد کرد و
رفت و نیامد، باز اما دختر آورد


مریم آریان- 1359از مجموعه ی "شبِ منظومه ها"انتشاراتِ سوره ی مهر- حوزه هنری استانِ تهران
چاپِ اول 1387

برگرفته از وبلاگ سگ کشی

هنوز با همه دردم امید درمان هست // که آخری بود آخر شبانِ یلدا را

سلام 

از ابراز محبت همه دوستان متشکرم آقا داود mer29+1 آقا محمد لطف دارید در ضمن کوتاهی از مهدی نبود از خودم بوده. 

یه شعر میزارم فقط دوستان لطف کنن بخونن بدون هیج برداشتی   

شود آیا که پر شعر مرا بگشایند؟

بال زنجیری مرغان صدا بگشایند؟

گره سرب به طومار نفس ها زده اند

کی شود کین گره از کار هوا بگشایند؟

به هوای خبری تنگ دلم چون غنچه

شود آیا که ره باد صبا بگشایند؟

آری,آری رسد آن روز که این کهنه طلسم

بشکند تا که دژهوشربا بگشایند

رسد آن روز که این شبزدگان برخیزند

تا به روی سحر,این پنجره ها بگشایند

باکلیدی که به نام تو و من می چرخد

قفل ها از دل و از دیده ی ما بگشایند

تا بریزید ز بنیاد بهم,نظم ستم

پیشتازان ره توفان شما,بگشایند

ز آسمان آنچه طلب می کنی از خود بطلب

باورم نیست که درها به دعا بگشاند

حکم,حکم تو و دستان گشاینده ی تست

تا اشارت کنی :این در بگشا !بگشایند 

 

                                        برگرفته از کتاب« ترمه و تغزل» 

                                                                     «حسین منزوی» 

هنوز با همه دردم امید درمان هست // که آخری بود آخر شبانِ یلدا را

سلام به همه ی دوستان,نماز روزه هاتون قبول

بالاخره دعوت نامه ی منم صادر شد. دلم واسه همه ی رفقا تنگ شده ایشالا عمری باشه گره ازدلتنگی دل باز کنیم .   

دیروز را دانسته آمدیم

امروز ندانسته عاشقیم

و فردا روز را... ای رند مانده بر دو راهی دریا و دایره

خدا را چه دیده ای!

                                                                          

                                      قطره ای از آنچه میخواست دل تنگم!

                                       دلت اگر تنگ شد، بیا بگو!