از تولد...تا تولد!!!!!

سلام به دوستان خوب و همیشه همراه هم دیگه. 

 اینجانب حسن مجیدی متولد 67.7.15 هستم یعنی 2روز قبل (5شنبه) روز تولد من بوده! به نظرم روز خوبی نبود تیم ملی فوتبال 3 بر صفر به برزیل باخت و این پیش آمد در وبلاگ مون اتفاق افتاد. وبلاگی که به گفته ی همه ی عزیزان برای افزایش دوستی و فراموش نکردن همدیگه درست شده. 

وقتی مطلبی رو میخونیم می تونیم چند نوع برداشت از اون مطلب داشته باشیم و ممکنه که این تفکرات ما اصلا با نظر نویسنده ی مطلب هم خوانی نداشته باشه. نمی خوام دنبال مقصر توی این ماجرا بگیرم. آقای قیصری ها مطلبی نوشتن که می شد مهربون تر نوشته بشه و دوستان هم مطلب رو خوندن که می شد مهربون تر خونده بشه. هرچی که بوده درست یا غلط می تونه از زمان حال خارج بشه و به گذشته پرتاب بشه و به عنوان یک خاطره بهش نگاه کنیم. 

این کدورت ها از روز تولد من شروع شد و می تونه دیگه ادامه پیدا نکنه و در روز تولد آقای صورتی تموم بشه. بیاید (روی سخن با خانوم وطن نژاد) به احترام بزرگای وبلاگ (آقایان درتومی و صورتی و نعمتی و...) این اتفاق رو در پلاستیکی درب بسته و محکم ساعت 9 شب جلوی درب وبلاگ بذاریم و فراموشش کنیم و تولد مهدی صورتی رو به صورت اینترنیتی جشن بگیریم. آقا مهدی من یادم بود که تولد شما کی هست می خواستم زمانش که رسید تبریک بگم. که خودت زودتر اعلام کردی. 

 این هم هدیه ی من:  

تولدت مبارک

نبودم ببین چی کار کردین!

به به ...

سلام به همگی خوبین؟ نه مثل اینکه خیلی خوبین!

ببین یه چند روز رفته بودم مسافرت نبودم چه کارا که نکردین.

بابا جان این حرفا چیه که زدین این جو سازیا دیگه چیه؟!

این کارا یعنی چی یه کاری کردین که فکر کنم خیلی از بچه ها رقبت نکنند بیان تو وبلاگ.

حیفه، خیلیا حسرت داشتن یه همچین محیطی رو میخورند، خرابش نکنید.

امیدوارم که دوستان ناراحت نشده باشند.

ولی اگه خواستید از هم انتقاد کنید یکم یواشتر که به کسی بر نخوره محیط دوستانست یه وقتایی هم از این سوء تفاهم ها هم پیش میاد دیگه بهتره که بعضی چیزا خیلی زود فراموش بشه مگه نه.


راستی یه خبری هم بدم!

فردا تولد منه (تولدم مبارک)

تغییر افکار عمومی

سلام دوسه تان (به نقل از آقای اشکان رحیمی)

آقا چرا جو سازی میکنید، کدروت چیه!!!! انتقاد غیر سازنده کدومه!!!!!

حالا این رفیقه ما بعد نود و بوقی اومد 4 تا کلمه حرف بزنه هااااا.

عجب آدمایی پیدا میشن، جو سازی میکنن

خوب حالا واسه اینکه مطمعن بشید هیچ کدروتی نیست یه کاری میکنیم.

اول اینکه علیرضا گوشتو بیار جلو، شما برید عقب دیگه

یکم تند رفتم، ببخشید.

خوب حالا همه صورتتونو بیارید جلو

اوی اوی، شما چرا میاید جلو، خانوما برن عقب




ای که هر چی میکشیم از دست این مهدیه، یه شکلک ماچ(بوس) نداریم.

خوب نداشته هارو فراموش می کنیم.

هنوز صورتتون جلوه.

خوب

مااااااااااااااااااااااااااااااااااچ

راستی نظراته سازندتون رو فراموش نمیکنم، مطمعن باشین.

لطفا بخوانید

 

با سلام

چه خبره !! دو روز نبودیم ، ببین چه به روز همدیگه اوردین!!

بازم خدا پدر رامین رو بیامرزه . یه چند روزی نتونستم به وبلاگ سر بزنم تا اینکه آقا رامین ( انشاالله که همگی میشناسید!) به من زنگ زد و گفت که یه سر به وبلاگ بزن که ملت متمدن  با سابقه ی 10000 ساله دارن به روش انسانهای .... از هم انتقاد میکنند! 

 یادمه اوایل دوست خوبمون آقای صورتی کنار عنوان سایت نوشته بود " بهانه ای برای ماندگار کردن خاطره ها"  و به قول  آقای شمس مگه ما چقدر با هم خاطره داریم، تازه داریم  با حرفهایی که امیدوارم  برای سازندگی باشه و نه ویرانی٬ این بهونه رو به جایی میکشیم که در خور شان همدلان این وبلاگ نیست.

ممکنه برخی معتقد باشند که این حرفها انتقاده و نه ....  

ولی  من معتقدم که انتقاد باید سازنده باشه و از سر انصاف که اگر اینگونه نباشه نه فایده ای داره و نه ارزشی.

شاید هدف ایجاد این وبلاگ رو فراموش کردیم ، این وبلاگ تنها یه بهونه ست وفقط یه بهونه برای اینکه گذر روزگار خاطره ها و یادهامون رو زیر خروارها فراموشی دفن نکنه نه اینکه با دست خودمون این خاطره ها و روابط رو سر ببریم!  

خواهش میکنم این حرفها رو نه به حساب جوابیه و این جور چیزها بزارید و نه پای طرفداری و یا کوبیدن کسی و نه پای نصیحت، بلکه فقط یه حرف دل با کسایی که هیچ وقت نمی خوام از یاد ببرمشون.

دوست بزرگوار

اگر در نوشتن ید توانایی داری که نباید تنها به نوشتن متنی جذاب و گیرا توجه کنی و از بار معنایی که همراه داره غافل بشی

اگر مراد سخن اصلاحه که اصلاح شیوه ی معلومی داره که در جایگاه کنونی ما نه با جار زدن در ملا عام  مطابقه و نا با شمشیر کشیدن و ...   خدا که  نامه خصوصی ،  تماس از طریق تلفن ، sms و ... رو ازمون نگرفته.

اگر به نظر کسی مطالب شما  تکراری، کسالت آور و یا فقط برای بالا رفتن شمار پیامها و ... هست  و کسی جوابی به این حرف نمیده که دلیل بر موافقت نیست. گاها میشه که برخی دوستان به دلایلی نمیتونند مدتی به وبلاگ سر بزنند و نباید از دست این دوستان رنجید همونطوری که روا نیست از دوست گرانقدری که  نظری همسوی نظر بیان شده داره آزرده خاطر شد

خیلی خوبه که آدما گاهی از مرکبشون پیاده شن ویه نگاهی به راهی که طی کردن ، به مرکبی که سوارند و به راهی که در پیش گرفتند بندازند، خیلی از اشکالات پنهان زندگیشون رو به وضوح میبنند. خوبه گاهی از خودمون بیرون بیایم و از دید دیگران به خودمون ، سبک زندگیمون ، نظراتمون و مفاهیمی که به اطرافیانمون انتقال میدیم نگاه کنیم.

قشنگ ترین و مفیدترین ویژگی ما انسانها تفاوت ماست، بیایید به این ویژگی احترام بگذاریم.

واما سخن آخر

ما برای وصل کردن آمدیم       نی برای فصل کردن آمدیم

بعضی وقتها یه عذر خواهی نه تنها چیزی از ما کم نمیکنه بلکه به داشته های ما اضافه هم میکنه. 

 

خداحافظ

فکر کردم برای آخرین مطلبم توی وبلاگ... نظر دوستان رو درباره مطلب قبلیم....انتخاب کنم و ...


نظر اول از آقای علی زال بهبهانی :


سلام
من می دونستم .......
در ابتدا باید بگم تمام صحبت هایی که شما و بقیه دوستان گفتند تا درصدی صحیح است .
اما باید توجه کنیم که این وبلاگ برای نزدیک کردن قلب ها به یکدیگر برپا شده و همگی باید در جهت ارتقا دوستی صفا و صمیمیت  تلاش کنیم .
تا دیر نشده باید کدورت ها را فراموش کنیم .
فضای بلاگ باید پاک بماند . برای همه .
رونوشت :
قیصری ها - نعمتی - و تمامی اعضا



نظر دوم از آقای محمد پور :


من دوباره لازم دونستم بیام و آتش خاموش کنم!
خانم وطن نژاد: با اینکه شما را نمی شناسم ولی مطمئنم شخصیت بزرگی دارید .شما هم می توانید مطالب قشنگتون را از طریق میل برای بچه ها بفرستید و همینطور بچه ها می تونند برای شما میل بزنند.
و اجازه بدید یکم جو وبلاگ را تغییر بدیم تا سایر دوستان هم مایل به همکاری باشند.
با تشکر



نظر سوم هم از کوه سواد و ادب رشته الکترونیک جهاد :



سلام
جوابیه شما رو خوندم
و اول از همه به  سواد شما و در ثانی به ادب شما هزار آفرین می فرستم .
گرچه نظر من پیرامون شما ، آم چه که نوشتید نبود ، اما چون چنین پنداشته اید و در متن خود اشاره کرده اید که به نظرات دیگران احترام بگذارید من نیز نظر شما را محترم دانسته در مورد برداشت شخصیتان در مورد خودتان اعتراضی نمی کنم .
و در آخر شما که خود را نه شریک دزد بلکه رفیق قافله می دانید و می فرمائید هر آن چه مفید به نظرتان رسیده است در وبلاگ قرار داده اید و به نظرتان ، من با چنین بیانیه ای به نیت خیرتان لطمه وارد نموده ام بهتر است بدانید من نیز چون شما مطلبی را نوشتم که به نظرم مفید بود و می توانست در این شرایط راه گشا باشد ، در واقع تذکری نوشتم برای دوستان خود . تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال



دونفر اول که خب خیلی متمدن حرفشون رو گفتن ... چشم ...


نفر سوم ... از اونجایی که خود ایشون هم متوجه نشدن چی گفتن و اصلا چی میخواستن بگن... چیزی ندارم که بگم ... چون یه وقتایی در برابر یه عده ای باید سکوت کرد!!!


خداحافظ دوستان

تشکر میکنم :

از آقای صورتی برای ارسال دعوت نامه و اجازه حضور من در وبلاگ رو دادند...

از آقای مجید نعمتی ... خانم فخری سجادی ... آقای داود درتومی... آقای سعید شمس .... آقای علی زال بهبهانی  ... آقای امید پدریان... آقای رامین رواقی .... که خاطرات خوب من از این وبلاگ هستند...

خفن ترین سرعت اینترنت در جهان

با سلام خدمت دوستان جهاد اندیشه!(چی گفتم؟؟!!!) 

چند تا فایل باحال حجم پایین گذاشتم برای کسانی که که مثل خودم از اینترنت  Dial Up   

استفاده  می کنند.   

فقط اینترنت  Dial Up اونم در تهران باسرعت فوق العاده 12kbps

WWW.GOOGLE.COM

به نظر شما چرا کارکنان شرکت گوگل در هنگام کار دمپایی به پا می کنند؟ 

 

http://s1.picofile.com/jahad87_saeid/New%20Folder%20(2)/%DA%86%D8%B1%D8%A7%20%D9%83%D8%A7%D8%B1%20%D9%83%D9%86%D8%A7%D9%86%20%DA%AF%D9%88%20%DA%AF%D9%84.pdf.html

کوچکترین پل دنیا

تا حالا کوچکترین پل دنیا رو دیدید؟ کلیک کنید  و حالشو ببرید.   

 

http://s1.picofile.com/jahad87_saeid/New%20Folder/Smallest%20international%20bridge.pdf.html

توجه

جوابیه


با سلام.

لازم دونستم چند نکته رو در جواب مطلب آقای قیصریه بگم!

مطلب یا به اصطلاح بیانیه شما ( شوخی یا جدی ) برخواسته از اخلاق و نوع تفکر شخصی شماست ... قرار نیست جهان و آدمهای اون ...همونطوری باشن و همونطوری رفتار کننن که دلخواه شماست!
سواد آدم به درسهایی که میخونه و احتمالا درجه و مقامی که می آره ربطی نداره.. سواد شما وقتی بالا میره و شعورتون وقتی رشد میکنه که حرفهای دیگران رو حتی وقتی برخلاف عقاید و نظر شماست رو بشنوید و به اونها فکر کنید!!!

من توی رالی شرکت نکردم که بخوام و اصرار داشته باشم توی تعداد مطالب از بقیه جلو بزنم! فقط وقتی مطلبی به نظرم جالب میاد توی وبلاگ میذارم تا بقیه هم ازش استفاده کنن!!!


اگه به نظرتون یه بیگانه مزخرف گو هستم میتونید مطالب منو نخونید و نظر هم ندید!


و این وبلاگ رو که فکر میکنم با هدف بالا بردن سطح اطلاعات عمومی و روابط بین اعضا ساخته شده رو تبدیل کنید به یک دفتر خاطرات و هر چی از دلتون میاد رو بریزید توش!!!


شاید اینجوری بیشتر رشد کنید!!!


من برای عضویت توی این وبلاگ از طرف آقای صورتی دعوتنامه گرفتم و تا وقتی خود ایشون از وجود من توی این وبلاگ ابراز نارضایتی نکنن به این وبلاگ سر میزنم!!!


فقط مراقب باشید وقتی شمشیرتون رو از نیام بیرون میکشید نیفته روی پاتون و انگشت شصت پاتون رو قطع کنه و انگشت شصتتون بپره توی چشمتون!!!


بیانیه شماره 2 میرحسن قیصری

به نام یکتای بی همتا 

چندی بود که می دیدیم عرصه ی وبلاگ ، تبدیل به جولانگاه کسانی شده است که  خود را سردمدار این جنبش اینترنتی می نامند. 

آن زمان که این وبلاگ احداث شد و من به عنوان فردی از افراد رشته ی الکترونیک سال 87 جهاد به عضویت آن در آمدم می پنداشتم که این وبلاگ آن گونه که از اسمش مشخص است وبلاگی است برای دل نوشته ها ، سوتی ها و... جهادیان 87 . و این گونه نیز بود .

اما دیری نپایید که با حضور یک بیگانه وضع به طور کامل متشنج شد ، بحث ها از مسائل جهاد برون رفت و مطالبی که هر کدام لبخندی بر رخ پدیدار می کرد و دلی را خرسند و از دل بر آمده بودند و بر دل می نشستند جای خود را به مطالب تکراری و در همی دادند که تنها پر کننده ی صفحه وبلاگ و گیرنده ی وقت خوانندگان و شاید به قولی بالابرنده نام ایشان در جدول اسامی کنار صفحه بود .

در چنین فاجعه ای  با عرض معذرت باید اعلام کنم خانم وطن نژاد، مجید نعمتی، مهدی صورتی و شاید در مواردی بنده ی کمترین، بیشترین تقصیر را داشته باشیم.

وبلاگی که زمانی مملو از نوشته های شور انگیز و زیبا بود امروز مبدل به زباله دانی از پس مانده های مطالبی شده که از عهد دقیانوس به جا مانده و شاید برخی مطالب آن قدر قدیمی است که به نظر می رسد بهتر است نام وبلاگ را تغییر داده و آن را  کهنه سرای پست ها بنامیم . 

جالب آن است که دوستان وقتی به آنان تذکر داده می شود اعلام میکنند که شاید این مطالب را کسی نخوانده باشد و برایش جالب باشد. و همین شاید ها است که رغبت شخصی مرا از همکاری در این وبلاگ از میان برده است.

امیدوارم آن گونه که می پندارم نباشد ولی به نظر می رسد برخی اوقات تنها به منظور پر کردن صفحه و به احتمال قوی جلو زدن در تعداد پست هاست که افراد دست به ارسال مزخزفات میزنند که در این میان مجید نعمتی و خانم وطن نژاد از همه بارزتر عمل نموده اند.

از همین جا به همه ی شما دوستان اعلام می کنم چنان چه آن گونه که در چند پست آخر گذشته است ، باز محیط وبلاگ به محیطی جهت دل نوشته های جهادیان تبدیل شد که هیچ و ما و شما مراد خویش را یافته ایم و اگر گام های کج گذشته چونان که گذشت دوباره تکرار شود. اینبار ساکت نخواهم نشست و شمشیر از نیام بیرون خواهم کشید .

میر حسن قیصری 

89/7/14

پیام

با سلام به همه بچه های دوست داشتنی خودم

راستی من تازه فارغ شده ام .

جهاد کجایی که یادت بخیر

سر شب وقتی داشتم پست آقا رامین رو میخوندم کلی خاطره یادم اومد، کلی رفتم تو فکر، منم دلم میخواد چند تایی اسم بگم، باشه اصرار نکنین، خودم میگم، اینهمه اصرار لازم نیست.فقط بعضیا رو اسم کوچیکشونو نمیدونستم.

رامین رواقی، ترم سه تازه چشمم بهش اوفتاد، با یه ویولون روی کولش.

مهدی قاسمی، کسی که منو وسوسه کرد تا با موتور بیام دانشگاه، بنده خدایی که مدل موش ترم آخر همه رو به فکر انداخته بود، روزای آخر هر روز با یه تی شرت جدید میومد.

علیرضا صفوی پور، نمیدونین چقدر دست و دل بازه، هر جا گمش می کردی می تونستی (اونجا) پیداش کنی البته به اتفاق بقیه روفقاش.

محمد نوروزی، کم حرف و خنده رو.

آقای تالبی، همه یک کلمه براشون تکه کلام میشه ولی تالبی یه جمله تکه کلامش بود (استاد ما شاغلیم، پس شاغلا چه کار کنن)، وقتی ترم آخر فهمیدم که این بنده خدا یه ساله نامزد داره تازه فهمیدم همتش خیلی بیش از ما بوده. ترم آخر از بس سر کلاس خطوط انتقال خودشیرینی کرد می خواستم خرخرشو .....

آقای سوری، خنده رو ولی وای به وقتی که از دست یه دانشجوی کم سن و سال عصبانی بشه، خدا رحم کنه.

محسن رحمانی، ملقب به دکتر.

آقای ناظمی، پایه واسه درس خوندن دسته جمعی، وقتیایی که به پارسا دست رسی نبود به داد میرسید.

محمد صفری، این آخری اونم به جمع موتور سوارا پیوسته بود، خدایا به خیر بگذرون!

آقای گردان، وقتایی که با رفیقاش حرف میزد هیچی نمیفهمیدی.

مهدی رحمان شاهی، جون میده واسه اس ام اس بازی، سه سوته جوابتو میده.

امیر گودرزی، اگه کلاس ریاضی مهندسی خانم حمید پور چند روز بیشتر ادامه پیدا کرده بود حتما یکیشون خرخره اون یکو .....

......

.....

...

سمانه وطن نژاد،data not found، اشتباه لوپی شد.


راستی، همین روزا یه خبر خیلی خوش بهتون میدم، منتظر باشین!

ترم جدید.........ترم پاییزی من

ترم جدید شروع شد...10 مهر برای اولین بار رفتم دانشگاه.جایی که دوسال از عمرمو توش سپری کردم... جایی که 6 واحد توش افتادمو 3 واحدم حذف کردم جایی که برام پراز خاطرات شیرین بود...اما نمیدونم چرا دیروز یه جوری بود      یه حس دیگه   احساس میکردم ترم اولی هستم...عین گیجا بودم   مثله ادمای غریبه...اکثر بچه ها فارق التحصیل شدن منم باید با 9 واحد ناقابل بایه مشت بچه ترم سومی واحد بگیرمو نیش خند دوستان فارق التحصیلو به جون بخرم. امشب یاد بچه های کلاس افتادم....بچه های نجف آباد    باند شریفی که خیلی وقته ازشون خبری ندارم....فرزاد حریرچی و دارودستش...حسین صرام     وای خدا....شخصیتهایی که  حراست دانشگاه  هنوز دنبالشون میگرده.راستش الان که بشون فکر میکنم میبینم وجودشون برا هر کلاسی  نعمته....محمد قیصریه ها استاد ادبیات! مردی که سال پیش کلش حسابی بو قرمه سبزی میداد و رقته بود پای منبر.....بچه های کلبه وحشت..سجادحبیبی, احمد رحمانی, امیر گودرزی, محمد یاور,سعید شمس ,  یادش بخیر باهاشون رفتیم پیست کلی خوش گذشت.

پارسا یزدان پناه مردی برای تمام فصول...مردی که تا حالا نمره زیر18 نداشته.پارسا خداییش میدونی قبل از18 چه عددیه؟ پارسا از اون دسته بچه درسخونایی بود که من دوستش داشتم..یعنی بچه های کلاسو دور نمیزد. اما پارسا من جزوه هاتو بیشتر از خودت دوست داشتم! (شوخی کردم...خیلی گلی)

علیرضا قنواتی عزیز.. چقدر تلاش کردم تا از بسیج بیارمش بیرون اما آخرکار اون داشت منا بسیجی میکرد...فکر کنین من با یه چفیه دور گردنم...تصورکردش سخته!!

وای اشکان رحیمی.....شخصیتی که ترم اول به دلیل علاقه وافر هردو به فیلم باهم آشنا شدیم.چقدر فیلم باهم ردوبدل کردیم. اشکان بهم میگفت تو نگاه اولی که من تو رو دیدم واقعا ازت بدم می اومد...! میخواستم سر به تنت نباشه. همیشه یه هنسفری تو گوشت بود که لج منا در می اورد. اما الان حاضره جونشم برام فدا کنه!!

داود درتومی  مرد کاریزماتیک.....تازه  ترم دوم بودیم که به دلیل یکی بودن یه سری کلاسها با هم آشنا شدیم. وای داود یادته ترم سوم چقدر کلاس پیچوندیمو میرفتیم تو کتابخونه فیلم میدیدیم؟ تو هم مجبور شدی اون ترم 12واحد حذف کنی. در مورد این آدم هیچی نمیتونم بگم دیگه خودتون خوب میشناسینش فقط میدونم حالا حالاها باهاش کار دارم.

گاهی اوقات تو زندگی آدم اتفاقای جالبی می افته و آدم با دوستایی آشنا میشه که مسیر زندگی آدمو تحت شعاع قرار میده.  مهدی صورتی, حسن مجیدی, مهدی رحمانشاهی ,علی زال, اصغر پدریان,  مجید نعمتی که ترم اخر به علت شکستهای پی درپی عشقی خودشو انداخت زیر تریلی  اما در عین ناباوری فقط پاهاش شکست! خیلی هارو الان فراموش کردم ....

 راستی خانومای کلاس ...خانوم سهرابی که من همیشه ازشون میترسیدم! احساس میکردم با هرکی تو دنیا میشه شوخی کرد بجز خانوم سهرابی...

خانوم زمانی , چنگیزی, سجادی....چهره شما وقتی می خواستین برین پپیش آقای بدیع زادگان واقعا تماشایی بود. بقیه خانومای کلاسو  نمیشناسم  امیدوارم همتون موفق باشین.

خیلی هارو فراموش کردم که بنویسم....منا ببخشین  نمیتونم ادامه بدم  شاید مال فیلمای هندیه که دیدم!....دوستای عزیزم یاد شما همیشه تو دلم میمونه.

                         کاش به زمانی برگردم که تنها غم زندگی ام شکستن نوک مدادم بود.

رامین رواقی

۸۹/۷/۱۱

تشکر بسیار

سلام  

از حضور تمامی دوستانی که امروز در جلسه دفاعیه ما حضور داشتند کمال تشکر را دارم .  

آقایان : شمس - احمدی - خراسانی - عالی زاده - حاتمی و نماینده تام الاختیار آقای درتومی : اشکان رحیمی و دیگر دوستان که شاید به یاد  نداشته باشم .