دعوت نامه!

با سلام

دوستانی که زحمت میکشن و درخواست دعوت نامه میکنند من همون روز براشون ارسال میکنم.

اونایی که gmail میدین لطف کنین و قسمت spam میلتون رو چک کنین (سمت چپ روی more کلیک کنید بعد روی spam کلیک کنید) دعوت نامه همونجاست  نگین براتون نفرستادم!

بعدشم در قسمت برگه های وبلاگ طریقه ارسال مطلب رو توضیح دادم لطف کنین و مطالعه کنید.

با تشکر

دفاع

سلام 

بنده به اتفاق آقای پروینی فردا یکشنبه ۱۱ ۷ ۸۹ ساعت ۱۰ صبح جلسه دفاعیه داریم .  

مکان سایت دانشگاه هست و اسم پروژه ارتباط دو بی سیم از طریق نوشتار می باشد .  

خواستید تشریف بیارید . خوشحال می شیم .   

می خوای بدونی کی دوست داره؟

هر وقت خواستی بدونی که کسی دوستت داره یا نه .

ادامه مطلب ...

گفتم: نگرد...نیست!

اینان که دیده ای ، در کوچه های شهر
یا غول رهزنند
یا گول برزنند
تنها لباسشان همرنگ آدمی ست!
خندید و گفت: آی...از خویشتن ملول!
انسان حقیقتی ست
کو را نمی توان مانند عطر گل
در غنچه ها شناخت،
او را نمی توان در کوچه باغ یافت
یا در خیال بافت...
باروی محکمی ست
باید به دست خویش
یک عمر، خشت خشت
بر هم نهاد و ساخت...

هنر جدید +‌ عکس

فیگورهای جالب یک گروه در نیویورک آمریکا با عنوان "مجسمه های بدنی در اماکن شهری "


ادامه مطلب ...

آیا میدانید؟؟؟

آیا می دانید بدن جوجه تیغی در هنگام تولد حالت ژله ای دارد و حتی ممکن است در حین تولد نیمی از بدنش توسط تیغهای بدن مادر کنده شود اما به مرور بدن کاملاً ترمیم می شود؟

ادامه مطلب ...

قرآن

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "


چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است

ادامه مطلب ...

اندر شعر پارسی!!!

حافظ و دختر لر

گفتم: غم تو دارم

گفتا : سی چی برارم

گفتم: که ماه من شو

گفتا: بووات درارم

گفتم: زمهر ورزی ، رسم وفا بیاموز

گفتا: به لنگ کفشی چشاتِ در میارم

چارلی چاپلین به دخترش :

تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریان خودت را نشان نده هیچ وقت چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن قلبت را خالی نگاه دار اگر هم روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد و به او بگو که تو را بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز

!

با توجه به استقبال بی نظیر دوستان تصمیم بر این شد که این جمعه هیج جا نریم و از در خانه ماندن نهایت لذت راببریم! با تشکر از  همگی!

اصفهان... من رفتم.

دارم جمله ای می نویسم... ولی...    از ته دل ، با خطی خوانا، بر سر کاغذ سفید، فریاد میزنم... ولی...                 اصفهان را باید زیبا نوشت. می گویند... دو سال از زندگی که دیگر داد و فریاد ندارد، می گویم... دارد، این دو سال نصف جهان من بود. نصف جهانی که زنده رودش اصفهان را معنا کرد، زندگی را معنا کرد. اصفهان یعنی دوستی... یعنی دوست داشتن... یعنی دوستانی که دوستشان دارم.  داد میزنم ، فریاد میزنم... زندگی را دوست دارم ، این دوسال از زندگیم را بیشتر دوست دارم. دوسالی که ترازوی خاطره را کج کرد ،خاطراتم را سنگین کرد. جمله ای نوشتم... اصفهان،من......   دیگر بس است. تا همین جایش کافیست . زندگی را نگه دارید. جمله ام بدون فعل زیباتر است. اما...اما... چه می شود کرد... جمله، فعل می خواهد. نقطه می خواهد. جمله هم، دارد فریاد میزند... پایان خودش را داد میزند. باید تا انتهایش نوشت... مینویسم...    اصفهان، من رفتم. 

 

الان یه جوریمه!!! .......

ادامه مطلب ...