داستان دختری که خدا از او عکس می‌گرفت!

دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.

ادامه مطلب ...

یک سوال ساده

"اتوبوس توی این شکل به کدوم طرف می‌ره!؟"

ادامه مطلب ...

حذف کلمه ( غیر ممکن )

ناپلئون ، همیشه آروز داشت که روزی یک نویسنده شود و برای رسیدن به آرزویش می دانست که باید به کاربرد کلمات تسلط پیدا کند. او دانش زیادی نداشت و فرزند و خانواده مستمندی بود .
بسیاری به او می گفتند این کار ممکن نیست ، اما او دست از تلاش بر نداشت و با کار زیاد و صرفه جویی ، کامل ترین کتاب لغتی را که وجود داشت خرید .
اولین کاری که کرد این بود که لغت ( غیر ممکن) را در کتاب هایش  پیدا کرد و آن را برید و انداخت .
او کتاب لغتی داشت بدون کلمه غیر ممکن ، و با این روحیه به راه خود ادامه داد تا نویسنده معروفی شد.

پس هیچ موقع نا امید نشویم و همیشه غیر ممکن را از ذهنمان دور بیاندازیم .

خلاقانه ترین بیلبورد جهان

این بیلبورد که خلاقانه ترین بیلبورد جهان نامیده شده است، تبلیغی برای رنگ موی kolestan بوده است که در آن رنگ موی زن بر طبق طلوع و غروب آفتاب تغییر می کند.

ادامه مطلب ...

دلم تنگ شده...

 -          اول تو بیا منو تاب بده... بعد من تو رو تاب میدم... باشه؟

-          باشه... ولی تو هم حتما منو تاب میدی؟

-          آره قول میدم تابت میدم..... تاب تاب عباسی خدا منو نندازی... تاب تاب...

-          حالا دیگه نوبت من..

-          باشه بیا عوض.

-          تاب تاب عباسی...

-          بیا بریم سرسره بازی..

-          من میترسم آخه سرسرش خیلی بلنده...

-          بیا نترس بیا... بیا... باحاله...

-          آآآآآآآآآآآآخخخخخخخ دستم... دستم زخم شد...

-          عیب نداره گریه نکن خوب میشه... به مامانت نگی افتادی زمین! اگه بگی دیگه نمیذاره باهم بیایم سرسره بازی کنیم...می خوای بریم چرخ وفلک...

-          آره... چرخ وفلک... بریم چرخ وفلک بازی...

دلم تنگ شده. دلم برای بازی های کودکانه تنگ شده. دلم برای گریه ها و خنده های معصومانه تنگ شده. گاهی به عقب نگاه می کنیم و به آنچه که گریه دار بوده می خندیم. 

 پاکی و سپیدی را کجا می فروشند؟ کودکی را کجا معامله می کنند؟ اگر یافتید یک لیوان هم به یاد من بنوشید. گوارای وجود....

حکایت آشپزی تازه عروسای امروزی

سه شنبه
ما تصمیم گرفتیم واسه شام سالاد میوه بخوریم ..در روش تهیه اون نوشته بود..بدون پوشش سرو شود ..خوب منم این دستور رو انجام دادم ..ولی ریچارد یکی از دوستاشو واسه شام آورده بود خونه مون ..نمیدونم چرا هر دو تاشون وقتی که داشتم واسشون سالاد رو سرو میکردم.. اون جور عجیب و شگفت زده به من نگاه میکردن


ادامه مطلب ...

معما

اسم سه تا حیون بگین که با "ن" شروع و دو بخشی هم نباشه مثل نره‌ خر و اینا .... مثل نهنگ یکیشم که خودم گفتم.