روزگاری مرید ومرشدی خردمند
در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند
شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند زنی در چادر
محقری با چند فرزند خود زندگی می کند.آن ها آن شب را مهمان او شدند. واو نیز از شیر تنها
بزی که داشت به آن ها داد تا گرسنگی راه بدر کنند.
روز بعد مرید و مرشد
سلام
دوباره زمانبندی جدید برای انتخاب واحد زدن . از الان تا فردا صبح وقت داریم
جهت اطلاع ۵ ترمه ها
سلام اینم یک نسخه دیگه از دفترچه تلفن، فقط فایلش رمز داره، رمزشم واسه کسایی که فرم رو پر کردن میفرستم، یادتون باشه که رمزشو به همدیگه ندید چون چند نفری هستند که نباید رمزو داشته باشند نمی خوام اسمشونو اینجا ببرم(آقایان درتومی و رواقی و خانوما).
فرم تو قسمت پیوندهای سایت هست،دوست داشتید پرش کنید.