سال ۱۹۶۴، دکتر روگوزوف، در ۲۷ سالگی مقیم ایستگاهی در قطب جنوب بود. در این زمان او تشحیص داد که مبتلا به آپاندیسیت حاد شده است. شرایط او داشت بدتر میشد و به خاطر شرایط آب و هوایی، هواپیمایی نمیتوانست فرود بیاید. به همین خاطر او تصمیم گرفت، خودش را عمل کند.
عکس این پزشک ماهر در حال جراحی خودش رو توی ادامه مطلب ببینید...
ادامه مطلب ...کامل بخوانید و جواب دهید.
شخصی در یک تست هوش دردانشگاه که جایزه یک میلیون دلاری براش تعیین شده شرکت کرده .
سوالات این مسابقه به شرح زیر میباشد :
1-جنگ 100 ساله چند سال طول کشید؟
الف-116 سال ب-99 سال ج-100 سال د- 150 سال
آن شخص از این سوال بدون دادن جواب عبور کرد .
2-کلاه پانامایی در کدام کشور ساخته میشود؟
الف-برزیل ب-شیلی ج-پاناما د-اکوادور
آن ازدانش اموزان دانشگاه برای جواب دادن کمک خواست .
3-مردم روسیه در کدام ماه انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟
الف-ژانویه ب-سپتامبر ج-اکتبر د-نوامبر
آن شخص از خدا کمک خواست .
4-کدام یک از این اسامی اسم کوچک شاه جورج پنجم بود؟
الف-ادر ب-البرت ج-جورج د-مانویل
آن شخص این سوال رو با پرتاب سکه جواب داد .
5-نام اصلی جزایر قناری واقع در اقیانوس ارام از چه منبعی گرفته شده است؟
الف-قناری ب-کانگرو ج-توله سگ د-موش صحرایی
آن شخص از خیر یک میلیون دلار گذشت .
حالا جواب سوالها رو توی ادامه مطلب بخونید و قضاوت کنید!!!
ادامه مطلب ...
راست و دروغش به من ربطی نداره!!!
ولی یادمون باشه و امتحان کنیم ضرر نکردیم!!!
کره مریخ به بالاترین درجه درخشش درآسمان شب در 5 شهریور خواهد رسید. اون به اندازه کره ماه تمام بزرگ با چشم غیر مسلح به نظر خواهد رسید این وقتی است که در روز 5 شهریور کره مریخ به فاصله 34.6 مایلی خود به زمین میرسد. حتما در راس ساعت 12:30 بعد از ظهر ( نیمه شب) آسمان را تماشا کنید . به نظر خواهد رسید که آسمان دو ماه دارد !!! این امر 1200 سال دیگر دوباره اتفاق خواهد افتاد این لحظه را با دوستان خود شریک شوید زیرا هیچکس زنده ای دوباره این اتفاق را نخواهد دید
خنده ی تلخ آدما همیشه از دلخوشی نیست
گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست
گاهی غم اونقدر زیاده که گریه هم کم میاره
یه حرف خیلی ساده هم گاهی چقدر غم میاره
یک مزرعه برنج از نوع متفاوت توی ژاپن!!!
امیدوارم عکسها همکاری کنن . باز بشن و شما بتونید ببینید!
ادامه مطلب ...در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را
برعهده داشت ، یک مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد:
شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید . او اظهار داشته بود
که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است
.
بلافاصله با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد کارخانه این مشکل
بررسی ، و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید .
مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند :
پایش ( مونیتورینگ ) خط بسته بندی با اشعه ایکس
بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین ، دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولوشن بالا نصب شده و خط مذبور تجهیز گردید .
سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند.
نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا ، مشکلی مشابه
نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرجتر حل کرد :
تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد !!!
تعدادى پیرزن با اتوبوس عازم تورى تفریحى بودند. پس از مدتى یکى از پیرزنان به پشت راننده زد و یک مشت بادام به او تعارف کرد. راننده تشکر کرد و بادامها را گرفت و خورد. در حدود ٤٥ دقیقه بعد دوباره پیرزن با یک مشت بادام نزد راننده آمد و بادامها را به او تعارف کرد. راننده باز هم تشکر کرد و بادامها را گرفت و خورد.این کار دوبار دیگر هم تکرار شد تا آن که بار پنجم که پیرزن باز با یک مشت بادام سراغ راننده آمد، راننده از او پرسید چرا خودتان بادامها را نمىخورید؟ پیرزن گفت چون ما دندان نداریم. راننده که خیلى کنجکاو شده بود پرسید پس چرا آنها را خریدهاید؟ پیرزن گفت ما شکلات روى بادامها را خیلى دوست داریم
روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ...
یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!
آنکه می تواند انجام می دهد و آنکه نمی تواند انتقاد می کند.
جرج برناردشاو
امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر:
ای مالک!
اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی،
فردا به
آن چشم نگاهش مکن
رودخانه ای عجیب در زیر دریا
تابهحال بهوجود رودخانهای در زیر دریا فکر کردید؟! در منطقهی Cenote Angelita در کشور مکزیک این محل وجود داره!
باور کنید راسته:
مطالبی که می خونید مکالمات تلفنی واقعی ضبط شده در مراکز خدمات مشاوره مایکروسافت در انگلستان هست
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یک لاقبایان را
ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد
زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را
به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید
که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را
به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد
ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را
طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید
که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را
به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر
که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را
به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود
کجا بستند یا رب دست آن مشکل گشایان را
نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم
چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را
به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلطید
خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را
حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس
که میگیرند در شهر و دیار ما گدایان را
* نادر نادر پور
در پاریس زندگی میکرد . شبی در کافه ای مرد سیاه پوستی از نادر پور یک "
نخ " سیگار میخواهد . نادر پور در عالم مستی لوطی گری اش گل میکند و
میخواهد پاکت سیگارش را به او ببخشد . اما مرد سیاه پوست فقط یک دانه
سیگارمیخواهد . از نادر پور اصرار و از طرف انکار . تا اینکه مرد سیاه پوست
از دست نادر پور ذله میشود و با مشت میخواباند زیر چانه نادر پور .نادر پور را که بیهوش شده بود می برند بیمارستان . از بد
حادثه دکتر
بیمارستان هم سیاه پوست بوده است . نادر پور وقتی بهوش میآید خیال میکند
همان سیاه پوست است و دوباره غش میکند ..!
** مراعات همسر ...
همسر
حمید مصدق -لاله خانم - روی در ورودی سالن خانه شان با خط درشت نوشته بود :
حمید بیماری قلبی دارد . لطفا مراعات کنید و بیرون از خانه سیگار بکشید .خود حمید مصدق هم میآمد بیرون سیگار میکشید و میگفت : به
احترام لاله خانم است !