ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تعدادى پیرزن با اتوبوس عازم تورى تفریحى بودند. پس از مدتى یکى از پیرزنان به پشت راننده زد و یک مشت بادام به او تعارف کرد. راننده تشکر کرد و بادامها را گرفت و خورد. در حدود ٤٥ دقیقه بعد دوباره پیرزن با یک مشت بادام نزد راننده آمد و بادامها را به او تعارف کرد. راننده باز هم تشکر کرد و بادامها را گرفت و خورد.این کار دوبار دیگر هم تکرار شد تا آن که بار پنجم که پیرزن باز با یک مشت بادام سراغ راننده آمد، راننده از او پرسید چرا خودتان بادامها را نمىخورید؟ پیرزن گفت چون ما دندان نداریم. راننده که خیلى کنجکاو شده بود پرسید پس چرا آنها را خریدهاید؟ پیرزن گفت ما شکلات روى بادامها را خیلى دوست داریم
به خدا این نظر را قبل از این که متن را بخونم دارم میدم!!!!
فقط جمله اولشو تاحالاخوندم و تو رادارم تصور میکنم....
خنده ولم نمیکنه*×)×ً)»ءإِ،ژً٪*،ءٌکٍ¤،>Xإژإِ(،>ِة>ءٍ،
بعد از این که خنده ولت کرد بقیشم بخون
یه توضیحی هم بده ببینم داری به چی میخندی