کشتن...به همین راحتی...

دیروز مرد... یعنی کشتنش...  روح ا... داداشی!!!

به همین راحتی... 

داشته رانندگی می کرده با چند تا جوون حرفش می شه و یکی از اونها می یاد و دو سه تا چاقو می زنه توی گلوش!!!!!!!!!!!  همین...... قوی ترین مرد ایران و جهان به همین راحتی کشته می شه...

کشوری که امنیت توی خیابون هاش مثل پشگل زیر پا ریخته. مملکتی که فرهنگ از جای جای ملتش تراووووووش میکنه. توی این دیاری که سگ رو بزنی تمدن پارررررس می کنه... مگه امکان داره... به همین راحتی روح ا... داداشی رو کشتن؟؟؟

می شه بپرسم پس...؟؟؟

چرا مادرمان را دوست داریم؟

چون ما را با درد به دنیا می‌آورد و بلافاصله با لبخند می‌پذیرد

چون شیرشیشه را قبل از اینکه توی حلق ما بریزند ، پشت دستشان می‌ریزند

ادامه مطلب ...

بد.ن شرح

به زمانی رسیدیم که دیگر بنی آدم ابزار یکدیگرند . . . !

هنوز با همه دردم امید درمان هست/که آخری بود آخر شبان یلدا را

جنگ 22 روزه غزه  

باور کنید که او بیدار نیست  

 باور کنید او خواب است. باور کنید او تا روز قیامت به آرامش رسیده است. باور کنید که او روزی برخواهدخاست و فریاد برخواهد کشید: «بای ذنب قتلت» . این وعده خداوند ماست. 


 

ادامه مطلب ...

یه سوال ؟؟؟

 با سلام به تمامی همراهان عزیز:


یه مدت پیش این سوال رو توی یه سایتی دیدم ( که آدرسش هم یادم نیست ) 


اگه قرار بود  به مدت یه سال توی یه جزیره تک و تنها زندگی کنید چه کتابهایی رو با خودتون بر میداشتید؟؟

روز دانشجو بود که به شهرمان آمد!!!

خوشحالم... 

امروز دسته ی، گل محمدی برای دیدن اهل قبور اراک را انتخاب کرد!  امروز روز دانشجو بود! چه روزی بود امروز! از آسمان چرخ بال می بارید جبراً! مردم هم یکدیگر را می بلعیدند سهواً! از زمین سرباز می جوشید و صدای داد و فریاد می خروشید! امروز آمد... روز دانشجو بود که به اراک آمد! آمد تا بنرهای قول پیکر تبلیغاتی که این روزها شهر کوچک مان را بزرگ کرده، بدون صاحب نماند! آمد تا روشنایی چشم دل مردم را هم یارانه ای کند! آمد تا شهر صنعتی مان  را از پشت سیاهی دود کارخانه ها بیرون آورد! آمد تا تخم فساد را برکند و تخم مسکن و مهر و ماه و خورشید بپاشد! آمد تا محکم کاری کند، برای چندمین بار افتتاح کند! آمد تا پلی که از روی خیابان آزادی می گذرد را عریض ترکند! آمد تا گچی بریزد و سیمانی سفت نماید و خاکی برای سرها به هوا کند و ماستی بمالد و کشکی بساید و بچه ای ببوسد و اگر هم وقتی شد امید مردم را به باد بدهد تا شاید به فضا برسد! امروز آمد تا جماعت دانشجو را خوشحال کند! 

 

چقدر خوشحالم... که امروز دیگر دانشجو نیستم!!!

دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد!...

دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد

کارون زچشمه خشکید
البرز لب فروبست
حتی دل دماوند آتش فشان ندارد

دیو سیاه دربند آسان رهید وبگریخت
رستم در این هیاهو گرز گران ندارد

روز وداع خورشید زاینده رودخشکید
زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها بر کام دیگران شد
نادر زخاک برخیز میهن جوان ندارد

دارا کجای کاری? دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی
فریادمان بلند است
اما چه سود که اینجا نوشیروان ندارد

سرخ وسپید وسبزست
این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد

کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش، ای مهرآریایی
بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد


شاعر: گمنام

....

درد من تنهایی نیست  بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت و بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر  لب این حماقت را حکمت خداوند می نامند. (مهاتما گاندی)

وطن یعنی...

وطن یعنی...  

 

وطن یعنی حراج تخت جمشید
وطن یعنی فنای شیر و خورشید
وطن یعنی که غصب کاخ کاووس
وطن یعنی خجالتها ز سیروس
وطن یعنی برای لقمه ای نان
به زیر پا نهادن دین و ایمان
وطن یعنی عزیزم سفره خالیست
چه حاجت نان که ما را گریه کافیست
وطن یعنی که بابا نان ندارد
ز غم مادر لبی خندان ندارد
وطن یعنی اسیر قلعه دیو
به پا زنجیر و گردن حلقه دیو
وطن یعنی بلندیهای جولان
پی آزادیش بگذشتن از جان
وطن یعنی تمام ملک ایران
فدای ذره ای از خاک لبنان
وطن یعنی بده هم جان و هم دین
پی آزاد ی خاک فلسطین
وطن یعنی چاوز یعنی بولیوی
وطن یعنی ره و آیین دیوی
وطن یعنی عراق و شام و افغان
وطن یعنی که هر جا غیر ایران 

 

 

هادی خرسندی  

 

 

(البته خودم با مصراع آخرش موافق نیستم!!!)

سفر به قم و قصه ی مرجعیت  

چقدر این قصه در ذهن من شفاف است 

دفعه قبل خودم ساکن شهر قم بودم 

انگار قصه داره تکرار میشه 

فقط این بار شیر مردی نیست تا با غرش خودش .سواران قدرت رو از تاختن بازدارد .

سال 76 بود . یه استاد، یه فقیه ، یکی که قبلا نشون داده بود دین خودش رو به خاطر دنیای دیگران به باد نمیده ، بلند شد و فریاد زد و برای فریاد بر حقش 5 سال در خانه اش زندانی بود حتی بدون محاکمه . 

امسال اولین سالی است که او نیست و دوباره سفر به قم . باز هم قصه ی مرجعیت. فکر می کنید این بار کسی ندا سر خواهد داد .


زین همرهان سست عناصر دلم گرفت / شیر خدا و رستم دستانم آرزوست 

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر / کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست 

گفتم که یافت می نشود گشته ایم ما / گفت آن چه یافت می نشود آنم آرزوست 


فایل صوتی و تصویری قسمتی از سخنرانی 13 رجب

فایل صوتی (800 کیلو بایت )

فایل تصویری (5.5 مگا بایت )


ببخشید دیگه کاسه ی صبرم لبریز شده بود