ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
قبلا، شاید همین قبلنی که چند سال پیش بود، سکوتهای سنگین را که میشکستی دلت سبک میشد، گاهی گریه میکردی گاهی حرف های احمقانه میزدی و گاهی سنجیده آنچه در دل نهفته بودی و راه گلویت را گرفته بود بیان میکردی شاید به ندرت هم اتفاق می افتاد که سکوتت را همراه با تمام بغض هایت قورت بدهی و اینبار شادمانه سکوتت را بشکنی.
خلاصه این که شکسن سکوت، سبکت میکرد
اما حالا همین حالایی که چندسالی است آغاز شده سکوت ها سنگینند اما شکستنشان سنگین ترت میکند، باری میشود بر دوشت، غمی بر دلت یا حتی نامه ای روی پرونده ات.
سکوت های امروز شکستنی نیست
سکوت های امروز را حتی نمیشود بلعید
حتی نمیشود بارید
مابقیش را سکوت میکنم
......
ننویس اینا را بخدا...
اشکمون در اومد
بقض ها گلو گیر شده
اخه الان شکستن یا نشکستن سکوت دردی رو درمون نمیکنه همون کسی که میخوای سکوتتو پیشش بشکنی خودش هزار درد داره گوشش نای شنیدن نداره!!
اره عموالان خیلی چیزا فرق کرده....!!!
بزن بشکنش پدرش رو هم دربیار...
ولی مراقب خورده هاش باش که نره تو دست و پات...