شعری از نوع خاطره

سلام.

شوتورین؟

یه شعر واستون میذارم در حد تیم ملی، برین حالشو ببرین.

پلنگی دسته دسته

توی چل دوش نشسته

بروبچ هم فراری

از دست این حصاری

دیگه نمیرم، دیگه نمیرم، دیگه نمیرم، بیگاری

ارتش بووووووووووق

هنوز بووووووووووق

چرا هر روز بیگاری

شبا تا صب بیداری

دیگه نمیرم، دیگه نمیرم، دیگه نمیرم، بیگاری

جناب سروان همیشه

میگه مرخصی نمیشه

لسانی شد فراری

تک و تنهاست حصاری

دیگه نمیرم، دیگه نمیرم، دیگه نمیرم، بیگاری

عادل دستش شکسته

روی تختش نشسته

مجید هم پاش شکسته

میان دوره نرفته

دیگه نمیرم، دیگه نمیرم، دیگه نمیرم، بیگاری

بیداری خیلی زوده

هیچکس نمیره صبحونه

کوفته ها مونده، مونده

معده ها رو پوکونده

دیگه نمیرم، دیگه نمیرم، دیگه نمیرم، بیگاری

یحیی کُرِم کجایی

باید بری بیگاری

ارشد فرشاد فدایی

تا لنگ ظهر تو خوابی

دیگه نمیرم، دیگه نمیرم، دیگه نمیرم، بیگاری


سروده شده توسط بروبکس آسایشگاه 4

توضیح المسایل:

حصاری: سرگروهبان

لسانی: گروهبان مخلوع(به جرم اختلاس)

عادل: تو بیگاری دستش شکست

مجید: روز بیستم پاش شکست و تا روز آخر روی تختش افتاده بود

یحیی: دارای ملیت کرد

فرشاد فدایی: ارشد آسایشگاه

در پایان از خودم تشکر میکنم که زحمت تایپشو کشیدم

نظرات 2 + ارسال نظر
احسان احمدی 1390/08/27 ساعت 05:19 ب.ظ

ما هم از شما تشکر می کنیم به خاطر این اثر بزرگ هنری
به خصوص از بخش راهنمای نقشه این شاهکار ادبی
اما در کل به برو بچ پلنگستان بگو سخت نگیرن چون میگذرد غمی نیست
نه اینکه تو سالای قبل خدمت آپولو هوا کردیم بعد خدمت هم می تونیم
خوش بگذره

هی احسان جون
چون گذشت غمی نیست
این مال آموزشی بود
الان هر کدوم از اون اراذل یه وری دارن به فلاکت زندگی میگذرونن

پدریان 1390/09/06 ساعت 08:48 ب.ظ

معلومه پیام قبلی مرا نخوندید....برید بخونید که میگه چون میگذرد غمی هست.

روزگاری شده
هم هست، هم نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد