انقراضیه یا نگرشی بر سیر انحلال ما

سلام

نهضت انقراض برو بچه الکترونیک با اعزام دلاور مردانی همچون حسن مجیدی، سید حمید هاشمی و ...  در تاریخ 1390.10.1شروع شد. ولی در اصل فداییان این راه با دوستانی شروع شد که تیر 1390 به خدمت اعزام شدند یادش بخیر ساداتیان. 

 هنوز 2 ماهی از این مصیبت عزما نگذشته بود که خبر اعزام حدود 10 نفر از رفقا تو برج  اسفند  کمر  ورودیمون رو شکست ( البته نه به این فجاعت!)  این در حالی بود که هنوز حدود 20 نفرمون هنوز دانشجو بودیم. یادشون بخیر امیر گودرزی، علی خراسانی،، زمردیان ،.... 

کم کم عید شد و همه جا شلوغ شد به جز وبلاگمون که  تجربه ی  10پست تو ی 2 ماه رو گذروند.

رفقای خدمتی از با حال بودن خدمت میگفتن، شبیه بچگیمون بود که از شهربازی رفتنمون با عمو و دایی و ... واسه  بچه محلا تعریف می کردیم

و اما سال نو مبارک.

یه عده از رفقا که درس رو تموم کرده بودن در گیر و دار ماراتن فارغ التحصیلی دست و پا زنان بودن که خبر اومد وا مصیبتاااااااااا کجایید که سعید افشاری ، ایمان مجید ، احسان میرزایی و جمعی دیگر به خدمت سربازی شتافتند .

یه قانون فیزیکی هست که میگه "خدمت از بین نمیره فقط مدتش و زمان اعزامش تغییر میکنه" 

این قانون شامل حال رفقای جا مانده از قافله ی خدمت شد و علی زال، حسین صرام، علیرضا قنواتی ، اصغر پدریان و  2 قل خجسته مهرها ... رو به جمع خادمین به این مرز و بوم ملحق کرد.

هی هی هی امان از این خدمت که هر چی سعی میکنی ازش فرار کنی فقط عرصه رو بهت تنگتر میکنه، مهدی قاسمی علیرغم مهلت 2 ماهه بالاخره امروز راهی سیرجان شد. 

البته این نهضت با رفقایی که تیر امسال درس رو تموم کردن و هنوز اعزام نشدن ادامه داره...  

3 روز پیش می خواستیم یه برنامه بریزیم دیدم از اون جمع صد و اندی نفر  شاید به تعداد انگشت های یه دست مونده باشند که اصفهانن و خدمت نیستن و درس نمی خونند


نظرات 7 + ارسال نظر
مهدی صورتی 1390/06/01 ساعت 08:48 ب.ظ

سلام به همگی
خوب داوود جان عیبی نداره که عوضش کلی مرد میشن دیگه خودت که در جریان هستی ..............

البتههههههههههههه

مجید نعمتی 1390/06/02 ساعت 09:35 ق.ظ

چرا منو از قلم انداختی، آخه چرااااااااااااااااااااااااااااا
بنده هم ساعت 4 بعد از ظهر راهیه مشهدم
نیرو هوایی ارتش

شرمنده عزیز دل
انشالا سفر بی خطر باشه

حسن مجیدی 1390/06/03 ساعت 12:07 ق.ظ

با این پستت کمرم رو شیکوندی بقض داره توی گلوم آفتاب بالانس میزنه یاد روزای اوج زندگانیم افتادم. کجا بودم و کجا هستم.

داوووووود جون مطلبت من یکی رو که ترکووووووند. ولی ما نباید بگذاریم این روح آریایی که توی رگ های وبلاگ مون جریان داره(البت فکر کنم هنوز جریان داره!!!) از جوش خروش بیفته...

تا زنده ایم وبلاگ نویسیم....

یه صحبتم داشتم با مهدی صورتی به جان این یه جفت پوتین که پامه به جان این کلاه گشادی که سرمه به جان این لباس نظامی که تنمه که اصلا نمی خوام دنیاش باشه... از همین تریبون اعلام میکنم اگه یه دفعه دیگه ببینم کسی بگه طرف می ره سربازی مرد می شه و یا سربازی آدم رو مرد میکنه و از این حرفا قید همه چی رو میزنم مطالبی رو میذارم تو وبلاگ که جججججججوری وبلاگ رو فیلتر کنن که خود محمودم نتونه بازش کنه... حالا از ما کفتن...

امیر گودرزی 1390/06/03 ساعت 07:19 ب.ظ

حاجی غم دلمو تازه کردی دلم واسه اون روزا یه ذره شده واقعا چه دورانی داشتیم قدرشو ندونستیم!
یادیاران سفر کرده بخیر!

علی زال 1390/06/03 ساعت 09:55 ب.ظ

سلام داود جونم
خوبیییییییییییییییییییییییییی
منو و قاسم ۲ روز پیش رسیدیم اصفهان .
فکر نکن ! چندم میشه ؟ شامگاه یکم همین ماه
حالا تقسیم ما رو نگاه کن اما نخند :
با رسته الکترونیک و کد تجهیزات مخابراتی
بنده دوکوه اندیمشک
و قاسم (محمد پور) زاهدان
همین وبس .....
یه خورده دلم براتون تنگ شده بود

احسان میرزایی 1390/06/06 ساعت 07:16 ب.ظ

سلام
قبل از هرچیز هر کدوم از دوستان که می تونه یه تف حواله ی روح رضاخان و جد و آبادش کنه که این خدمت سربازی رو اختراع کرد
و اما بعد
اونقدر دلم پره که به اندازه ی تمام دوران تحصیلم میتونم حرف بزنم حتی در دورترین خیالم هم نمی گنجید که خدمت اینقدر...باشه نمی دونم شاید جای من خیلی بده
جسمم چیزیش نیست اما روحم...نمی دونم چرا نمی تونم عادت کنم به عباراتی مثل پست جدید(البته با ادبیش رو گفتم)و...
دوستانی که آموزشیتون تازه تموم شده بهترین دوران خدمتتون تموم شد
ولی یه جمله قشنگ روی اکثر در ودیوارای پادگان نوشتن چون میگذرد غمی نیست
ستوان سوم وظیفه احسان میرزایی با کد تخصصی11111 و با شغل سازمانی محاسب هدایت آتش107دسته ی 107 گروهان ادوات گردان111لشکر84پیاده لرستان
<زمستان است>

pedarian 1390/07/03 ساعت 07:37 ب.ظ

salam
ashkam sarazir shod va bishtar baraye in ke man az ghafele veblag aghab mundam,
ey daaaaad 3ruz pish amir goodarzi ra didam ennnnnnghadr khoshhal shodam ke dashtam mipokidam,,,

سلام دادا
جمله ی اولت که واضح نیست ولی در مورد امیر ، راستش یه سری هم به ما __ من و رامین __ زد. خیلی خیلی از دیدنش خوشحالیدیم. می گفت اگه کارش درست بشه احتمال زیاد میاد تهران یا اصفهان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد