آب دادن به یابو اکیدا ممنوع

جدیدا زیاد می تابم... خیلی زیاد...دست خودمم نیستا..هی پیش میاد...از این ور شهر به اون ور شهر...شدم شبیه پیک موتوریا....کافیه یه روز در خونتونا باز کنین و دم در وایسید..بالاخره من از اونجا هم رد میشم.....خلاصه همین که شب میرسم خونه..تماسها و پیام ها شروع میشه که آره فلانی دیشب فلان جا دیدیمت...دیروز عصر یا چه میدونم پریروز صبح فلان جا دیدمت.....راستی اون یارو کی بود باهاتو....خیلی دلم تنگ شده و این ...ها!

آخه دوستای بی تربیت خودم...از این به بعد منا تو خیابون می بینین یه 2 دقیقه از آب دادن به یابوهاتون دست ور دارین و یه محل سگی هم به ما بزارین...

آخه این دل صاب مونده براتون تنگ شده...شما که حالیتون نیست.

نظرات 2 + ارسال نظر
مجید نعمتی 1390/05/07 ساعت 01:11 ب.ظ

تو از تو خیابون ما رد شو، نامرده کسی که تحویلت نگیره

داود 1390/05/09 ساعت 10:19 ق.ظ

به به آقا رامین
آقا خیلی دلمون هواتونو کرده بود، سایه تون خییییییییییییییییلی سنگین شده، چند روز پیش خیلی اتفاقی داشتم از نوک کوه صفه رد میشدم از دور دیدمت خیلی خوشحال شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد