میگن رفاقتا بوی .... گرفته٬ راست میگن؟

سلام تعطیلات رحلت را چگونه گذراندید؟  

 

ما برنامه داشتیم یه سفر باحال بریم آب ملخ ولی .....  بزارید از اولش بگم. 

 

از چند ماه پیش رفقا میگفتند یه سفر بچین تا اگه شد بچه ها دور هم جمع شن٬ما هم گفتیم چشم! 

  

 یکی دو هفته پیش گفتم حالا که دوستان واسه سفر چند باری گفتند بزازیه آماری بگیرم از برو بچ٬

 ۲۵ اردیبهشت یه نیمچه خبری تو وبلاگ زدم با خبر ندادن دوستان فرض رو بر ندیدن دعوت گذاشتم و یه سرس اس ام اس و زنگ زدم که این شرح اوناست:  

یکی از دوستان هنوز گفته نگفته زد تو فکم و گفت ما رسم خانوادگی داریم که تو این موقع از سال بریم سفر دور نمیدونم کجا  

اون یکی استقبال شدیدی کردو گفت تا چند روز دیگه بهت خبر میدم ( البته تا حالا ۲ هفته ای میگذره) 

یکی دیگه گفت من مسافرم 

یکی دیگه گفت من مسافر دارم 

اون یکی گفت من دارم میرم سفر .... 

یادم نمیاد یکی دیگه چی بهم گفت 

یکی گفت من حالشو ندارم !؟ 

 یکی دیگه اصلا خبر نداد! 

یکی دیگه رو که آمارشو گرفتم فهمیدم رفته خدمت٬ اونم بی سرو صدا !

دو سه نفری هم خبر اومدن یا نیومدنشون رو مشروط کردن به خبر سایر دوستان ! 

اینا رو دیگه شما نمیشناسید  

رضا گفت نمیدونم میام یا نمیام٬ من یهو یاد جمله بودن یا نبودن افتادم !

احمد رفت شمال. 

مهدی رفت اهواز 

فتاح..........( هنوز اینقدر مشاعرمو از دست ندادم که رو برنامه ریزیش حساب کنم) 

 

از چند نفری که بخاطر نیومدن جمع بالا نشد بهشون بگم هم بگذریم 

 

خدا وکیلی فقط   یه نفر    بدون شرط و شروط ٬ بدون زد حال٬ بدون اما و اگر٬بدون ناز و غمزه گفت میام! فقط یه نفر  

 

نتیجه ی اخلاقی: 

 

روتون میشه دنبال نتیجه اخلاقی باشید. نظرتون چیه بریم ..... با این .....

نظرات 7 + ارسال نظر
رامین جوون 1390/03/16 ساعت 02:17 ب.ظ

یعنی اون یه نفر کی میتونه باشه؟؟؟

بگم؟
واقعا بگم؟

مجید نعمتی 1390/03/16 ساعت 11:04 ب.ظ

عجببببببببببببببببببببببببببببببببببب
یک کلام بگو تو بوقی دیگه
بهتر از اینه که اینهمه بپیچونی

بوق خودتی و اون رفقای ......

خودتون ضرر کردید یه نهار مفت از دستتون رفت

علیرضا قنواتی 1390/03/17 ساعت 10:39 ق.ظ

من واقعا دوست داشتم بیام
و لی
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

یا

اگر به زلف سیاه تو دست ما نرسد (داوود)
گناه بخت سیاه دست کوته ماست

به به رفیق روزگاران خوش٬ خوبی دادا
.
.
همینکه از راه دور دل شما با ماست ما رو خوشحال میکنه

یا

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

رامین جووون 1390/03/17 ساعت 02:21 ب.ظ

به نظر من عنوان پستتا عوض کن بزار" ...ها بوی رفاقت گرفته" این طوری معناگرا تره!

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد

اگه قرار باشه پستهای شما اساتید عالم وبلاگ معناگرا باشه و نوشته های منم معناگرا باشه که نمیشه! یه فرقی باید بین استاد و آماتور باشه

حسن مجیدی 1390/03/17 ساعت 03:24 ب.ظ

سعی کن به روزگار سخت نگیری سعی کن بهش عادت کنی!!!!!!

ممنون از نصیحتت برادر
ولی من تنبلی خودمون رو هیچ وقت پای روزگار نمی نویسم در عوض سعی میکنم دیوار بهتری رو واسه یادگاری نوشتن پیدا کنم

محمد حسن قیصری 1390/03/17 ساعت 11:41 ب.ظ

آب ؟
ملخ؟
آب ملخ ؟
چرا به من خبر ندارید
اون رفقای ... که به مجید نعمتی گفتی منظورت من بودم؟
اون یه نفر که خودش یه دنیاس
ببخشید من پوزش میطلبم

عزییییییییییییزمی
اما به رسم رفاقت مرتیکه بز تو نمایشگاه بهت نگفتم میخوایم یه سفر بچینیم احتمالا اوایل خرداد میشه؟؟؟؟؟/؟؟؟؟؟؟؟

رفقای .... که حرف بدی نیست حرف حق( قاف رو مشدد و با کسره بخوانید!!!!)

امیرگودرزی 1390/03/22 ساعت 08:24 ب.ظ

اقا بیا با فرمانده من صحبت کن اجازه بده منم بیام!!!!!!!!

رو چشم
فقط کافی که شمارشو بهم بدی خودم واسط درستش میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد