خوشحالم که این رنگی نمی مونم...

بگو ببینم کوچولو وقتی بزرگ شدی دوست داری چه کاره بشی؟؟؟ 

همیشه از این سوال بدم میامد. یکی از اعصاب خورد کنی های دوران کودکیم همین بود. نه این که ندونم چی دوست دارم... نه... خوب میدونستم دوست دارم چه کاره بشم. این که ازم این سوال پرسیده بشه برام قابل قبول نبود. نمیدونم به بقیه چه ارتباطی داشت که یه بچه ی 5 ساله دوست داره مثلا در سن 27 سالگی چه شغلی داشته باشه!!!

هروقت کسی ازم این سوال رو می پرسید دست هام رو می کردم توی جیب های عقب شلوارم و توی چشماش زل میزدم و با نگاهم بهش می گفتم: (به تو چه... که من می خوام بزرگ شم چه کاره بشم. دوست دارم مرده شور بشم و تو بشی مشتری هر روزم... خوبه؟؟؟ همین رو میخواستی؟؟؟ اصلا شاید دلم نخواد بزرگ شم... حالا چه کاره شدنش پیش کشت باشه... الان فکر می کنی خیلی گنده ای؟ اگه بزرگ ، تویی من همون کوچولو بمونم بهتره... آخه فلان فلان شده تو کی هستی که ...) وقتی هم که جوابش رو نمی دادی معمولا خودش سه تا شغل (دکتر – خلبان – پلیس) پیشنهاد  می کرد و خودش هم یکیش رو انتخاب می کرد و با لحنی که مثلا من خیلی می دونم و تو هیچی نمی دونی ، من خیلی گنده شدم و تو هنوز بچه ای در حالی که دستشم گذاشته بود روی سرت داشت تمام موهای شونه زده ات رو بهم میریخت بهت می گفت عیب نداره تو هم بالاخره بزرگ می شی.(!!!) این جا بود که دوست داشتم با زانو بکوبم توی اونجاش که توی خیال خودش فکر میکنه بزرگ شدنش به اون بستگی داره...  

 

برای همین بود که از این سوال بدم میامد چون سه تا راه بیشتر نداشتی ولی کاری که من دوست داشتم جزو هیچ کدوم از اونها نبود.

دوتای اولی رو می شد بهشون فکر کرد ولی با اون سومی هیچ وقت نتونستم کنار بیام هیچ وقت خوشم نمیامد خودم پلیس بشم ولی پلیس هارو دوست داشتم. از لباسش هم خوشم نمی یامد. خیلی از پسربچه ها لباش پلیس می پوشن و کلی هم باهاش حال می کنن ولی من ایجوری نبودم... اصلا هم دوست نداشتم لباسش رو برای کسی کادو ببرم. از ماشین پلیس خوشم میامد ولی ترجیح میدادم با زیرپوش و شلوار کردی باهاش بازی کنم. 

الان سربازم مجبورم این لباس رو بپوشم اونم از نوع پلیس راه. همیشه فکر می کردم پلیس راه نسبت به بقیشون برای من بهتر باشه ولی الان می فهمم که فرقی نداره. وقتی یه راننده ی متخلف رو نگه میداری و طرف به جای این که گواهی نامه نشونت بده کارت نظامیش رو از جیب عقب شلوار پارچه ایش بیرون میاره با نگاهی که غرور داره ازش میریزه و انگار نه انگار که خودش پلیسه و باید اولین نفری باشه که قانون رو اجرا می کنه بهت میگه: جناب سروان من از همکارهاتون هستم یه وقت جریمه ننویسی... (بعضی از اوقات مجبوری کارهایی روانجام بدی که دوست نداری) اونجاست که می فهمی پلیس ، پلیسه حالا چه پلیس راه باشی و چه پلیس بی راه.... وقتی لباست این رنگی شد دیگه مجریه قانونی پس خودت نیازی به اجرای قانون نداری. 

قانون برای عوام الناسه قانون برای راننده ی نیسان و کامیون و تاکسی و یا برای کارمند و کشاورز و کارگریه که جزو رنگ های خاص جامعه نیستن. اگه می خوای دنیا به روت بخنده رنگت رو متالیک کن. پلیس شو... روحانی شو... نماینده... حتی میتونی آب دارچی استان داری هم باشی... ولی هرچی هستی رنگت رو مرغوب کن.

خوشحالم که این رنگی نمی مونم.

(البته توی هر قشری خوب و بد پیدا میشه.)

نظرات 5 + ارسال نظر
lمجید نعمتی 1390/03/06 ساعت 05:19 ب.ظ

سلام حسن جون.
آقا یه کاری باهات داشتم.
یه شماره پلاکیه بهت میدم، دو سه روز یه بار 20،30 هزار تومن جرمش کن.
خدا اجرت بده
واست مس میکنم.

رو چشمم شما جون بخواه.
بدخواه مدخواه داری شماره پلاکاشون رو بده بیا...
آآآآآآآآآآآیییییییی نفس کش...

علی زال 1390/03/07 ساعت 02:56 ب.ظ

سلام آق حسن
لات شدی !( تو پاسخ نعمتی درک شد . آره .)
خوشت باشه من که تازه ۱ تیر اعزام میشم .
متنت مثل خودت Perfect بود .

سلام داش علی.
یه لحظه فکر کردم خبری شده!!! جوووو بود گرفته شد!!!!
به سلامتی چه ارگانی؟؟؟ خوش بگذره.

قاسم 1390/03/08 ساعت 08:24 ب.ظ

سلام حسن جان.
نمی خوام ازت تعریف کنم ولی واقعا اینطوری که داری تعریف می کنی آدم دقیقا اون صحنه را تصور می کنه.
جالبه فکر کنید حسن چی دستاش رو کرده باشه تو جیب عقبش و از عصبانیت ندونه چه کنه!!!!
در مورد رنگ های جامعه باهات موافقم و فکر می کنم همیشه چاره حتما جز اینه که ناله شبگیر (غر غر ) کنیم!!!

ببببببببب ههههههههههههه سلام داش قاسم گل...
خوب تعریف کن چه عیبی داره دوس دارم.
کلا در زندگیم از جیب های عقب خیلی استفاده نمی کنم ولوووووو در مواردی خاص و شرایط ویژه...
تقدیر اگر چنینه چه تدبیر کنیم؟

داود 1390/03/09 ساعت 07:56 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااام
خوبیییییییییییییییییی
چه خبراااااااااااااااااا

چند وقت به چند وقت میری خوووووووووووووووووووووونه
................................
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام عزیز... خوبم داود جون...
سلامتی...
اولاش که ۱۰روز می موندیم و یه شب ساعت ۸ شب ولمون می کرد و ساعت ۹:۳۰ شب می رسیدیم خونه و فرداش هم ساعت ۸ صبح باید پلیس راه می بودیم. و این اسمش مرخصی ۱۲ ساعته بود ولی الان بهتر شده ۱۰ شب شده تقریبا ۲ و ۳ شب. خوشحالیییییییییم....

امیرگودرزی 1390/03/11 ساعت 05:24 ب.ظ

کلک من که میدونم اون موقع که دستاتو میکردی تو جیب عقبت دوسداشتی پلیس شی فکر میکردی حلوا خیر میکنن حالا فهمیدی اشتباه کردی اینه یاد این خاطره افتادی!
خودت کردی که لعنت بر...
استغفرلله!!!
ناراحتی بگم نامتو بزنن دلیجان با هم بریم موتور گیری!

ناراحت...؟؟؟ من...؟؟؟ کی بوده...؟؟؟ دلیجان...؟؟؟ موتور...؟؟؟
آقا ببخشید اشتباه شده جا مون خوبه تروخدا دلیجان نه....
اینجا حداقل ملت با دو سه تا فوحش سر و تهش رو می بندن اونجا دیگه... تا ... (بوق) ولکن ماجرا نیستن!!!
الان خوبی سالمی که هنوز؟؟؟ برای جای خاصی از بدنت اتفاق خاصی نیفتاده؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد