ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
قشنگه حتما بخونید
قطره ، دلش دریا می خواست.خیلی وقت بود که به خدا گفته بود.
هر بار خدا می گفت:از قطره تا دریا راهی ست طولانی . راهی از رنج و عشق و صبوری . هر قطره را لیاقت دریا نیست.
قطره عبور کرد و گذشت.قطره پشت سر گذاشت.قطره ایستاد و منجمد شد . قطره روان شد و راه افتاد . قطره از دست داد و به آسمان رفت و هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.
تا روزی که خدا گفت:امروز روز توست . روز دریا شدن.
خدا قطره را به دریا رساند.قطره طعم دریا را چشید . طعم دریا شدن را . اما ...
روزی قطره به خدا گفت:از دریا بزرگتر ، آری از دریا بزرگتر هم هست؟
خدا گفت:هست.
قطره گفت:پس من آن را می خواهم . بزرگترین را . بی نهایت را.
خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت :اینجا بی نهایت است.
آدم عاشق بود . دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را توی آن بریزد . اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت . آدم همه عشقش را توی یک قطره ریخت . قطره از قلب عاشق عبور کرد و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید ،
خدا گفت:حالا تو بی نهایتی ، زیرا که عکس من در اشک عاشق است.
سلام.
زیبا بود پسریم.
ولی چرا دو بار گذاشته بودی!؟
چون خیلی قشنگ بود
داوود جان خودتو کنترل کن
خب حالت تهو داری مجبور نیستی بیای نظرم بدی
والا ما راضی نیستیم شما با این حالت بیای و نظرم بدی
سلام.
دیدم نمیشه نوشته های تو را نخوند. ولی قشنگ بود.
اگرچه تو این زمونه عشق معنی نداره.
بسیار دلنشین!
برگی دیگر از نوشته های خانم عرفان نظرآهاری، چه بهتر که اسم خالق اثر هم در پایان قید شود.
آثار زیبای دیگرشان را اینجا بخوانید:
nooronar.com
یا حق!