من باید خدمت را دوست بدارم.

سلام دوستان بزرگوار. 

یک ماه گذشت!!! خدمت مقدس سربازی در این یک ماه خوش گذشت.

وقتی 30 روز از خدمتت می گذره خوشحالی هرچند که 480 روز دیگش باقی مونده باشه! دوست داری با این 30 روزی که سرباز بودی حال کنی. حال کنی وقتی آمدی مرخصی و توی خیابون داری راه میری یه پیر مرد ازت پرسید چند ماه خدمتی جناب سرباز، سرت رو بگیری بالا و مثل اونایی که دیگه آخرای خدمتشونه با صدای بلند بگی یک ماه خدمتم حاج آقا. بعدشم به سرعت از اونجا دور بشی تا خندیدن اون پیر مرد مهربون زیاد توی غرور یک ماهت تاثیر نذاره.

یه جورایی مثل ترم اول دانشگاه می مونه خوشحالی و با تمام وجود به خودت قبولوندی که الان یک دانشجوی واقعی هستی ولی فقط داری سرخودت رو گرم میگنی چون وقتی سر کلاس نشستی و یکی دستش رو بالا می گیره و می گه "آقا اجازه؟؟؟" طوری نگاهش می کنی که انگار می خوای بهش بفهمونی دوران جاهلیت تموم شده دیگه آقا نداریم استاد داریم. اونجاس که می فهمی هنوز چیزترمی و حالا حالاها مونده تا دانشجو صدات بزنن.

اوایل خدمت هم همین جوریه ولی با کمی تفاوت. سر صف وایسادی و مثلا داری با تمام وجودت به سخنان جناب سروان گوش میدی که یه سرباز از وسط صف صدا می زنه "ببخشید استاد؟؟؟" می زنی زیر خنده و دقیقا همون جاست که صدای خندیدنت بهت می گه دیگه دوران عشق و صفا تموم شده دوران جزوه و امتحان و تقلب تموم شده الان تو یه آشخور بیش نیستی که تازه اولای خدمتته. یواشی یه دستی می کشی به شلوارت و نوار قرمز رنگ دوخته شده ی کنار شلوارت رو لمس می کنی و تازه یادت می فته که ااااا لیسانس دارم. تنها تفاوتت با فوق دیپلم به پایین همین نوار قرمز رنگه. یعنی چهار سال درس خوندی تا شلوار سربازیت با نواری به رنگ قرمز تزئین بشه. 

 

این سی روز خیلی زود گذشت. خوب گذشت. فرستادنمون مرخصی میان دوره. به این یک ماهی که سپری شد می شه نمره ی قابل قبول داد. خیلی کارها کردیم خیلی چیزها یاد گرفتیم خیلی اتفاقات تلخ و شیرین افتاد. 

 در سرمایی ناجوان مردانه چهار بار رفتیم میدان تیر و با بهترین و سالم ترین تفنگ ها تیر زدیم یک بار با کلت و دو بار با کلاش و یک بار هم با ژ3 همه ی سلاح ها خوب و سالم بودن مثلا کلتی که به من داده شده بود اصلا روزنه ی دید نداشت!!! دقیقا شب اول خدمت اسمم رو بزرگ نوشته بودن داخل نگهبان ها!!! روز های اول باید طبقه ی دوم تختی دو طبقه می خوابیدم که طبقه ی اولش یه هم وطن قزوینی شب رو صبح می کرد زیاد حس خوبی نداشتم البته بعدش شد یکی از بهترین رفقا. ساعت 9:30 شب خاموشی داریم و ساعت 4:30 صبح بیدار می شیم تا خروس ها رو بیدار کنیم که خواب نمونن. 

 شنبه ها و سه شنبه ها رژه جلوی فرمانده پادگان که البته سه بار به دلیل بارش برف تخته شد. وقتی برف میاد باید کل گروهان پارو بشه و برف ها رو بریزیم توی باغچه ها. یکی از بچه ها به علت لغزندگی و در اثر برخورد با زمین دستش از مچ شکست! خوش به حالش!

همیشه حموم آبش سرده. 

همه چیز اونجا سفته... شیرهای آب سفته، تفنگ ها سفته، قفل درب انبار سفته، قفل درب کمد سفته، غذا ها سفته، البته هفته ای یک وعده بهمون ماهی سفت میدن که به گمانم توی سربازخانه ها جزو عجایب باشه!!! از نظر غذایی اوضاع بد نیست. کلا یک بار بهمون آش دادن اونم شب دوم تا حساب کار بیاد دستمون و بفهمیم که این جا کجاست و ما الان کی هستیم!

تقریبا هر شب ساعت هفت برای خودمون رقصگاه گذاشتیم دوستان عزیز کرد و لر از اعضای فعال این قبیل مراسم لهو و لعب هستن. 

 پادگان ما یعنی پادگان آموزشی مالک اشتر اراک بزرگترین پادگان آموزشی نیروی انتظامی ایرانه! (چه عجبی یه دفعه هم اراک بزرگ شد!) این دوره حدود 3000 سرباز گرفتن!!! 

مسابقات فوتسال بین پادگان های آموزشی بود بردنمون برای تشویق چه کردیم اونجا! سالن رو گرفته بودیم روی سرمون حسابی خودمون رو خالی کردیم و برگشتیم. 

بیشتر کارها یدی انجام میشه اونجا مغز زیاد کاربردی نداره! در واقع اصلا کاربردی نداره!  

و...

درکل اوضاع خوبه. طول این مدت با خاطراتی همراه بود که میشه در دفترچه ی خوب ها پاکنویسشون کرد. با هم خدمتی هایی آشنا شدم که بدون تردید میشه دوست صداشون کرد. 

 

این هارو گفتم که بگم سربازی اون قدرها هم که می گن بد نیست. یعنی اصلا بد نیست. البته خوب هم نیست. ولی من باید خدمت را دوست بدارم.

نظرات 13 + ارسال نظر
احسان میرزایی 1389/11/07 ساعت 12:50 ب.ظ

سلام
آخرش معلوم نشد سربازی خوبه ،سربازی بده معلوم نشد غذا خوبه ، غذا بده معلوم نشد قزوینی یا خوبن ،قزوینی یا بدن ولی این وسط یه چیز خیلی معلومه و اون اینه که دل ما خیلی برات تنگ شده بود
خوش اومدی جناب سرباز

دل به دل راه داره من هم دلم تنگ شده بود...
نگهشون داشتم تا دقیقا آخرش برای خودم معلومشون کنم که بدن یا خوب. ولی علل حساب شما خوبش رو برداشت کن.

فخری سجادی 1389/11/07 ساعت 03:19 ب.ظ

سلام

میبینم که خدمت حسابی خوش میگذره. . .

متن زیبا تون رو تا آخر خوندم و کلی حسرت خوردم

خوش به حالتون واقعا. . .

خوش به حالتون که یه تفاوتی بین خودتون و اطرافیانی که تحصیلاتشون کمتره میبینید حالا هر چند این تفاوت یه نوار قرمز باشه. . .

خوش به حالتون که با کلت شلیک کردید. . . ( احتمالا این آرزو رو دیگه به گور میبرم)

خوش به حالتون که برف رو دیدید و طعم تعطیلی به علت بارش شدید برف رو چشیدید. . .

و خوش به حالتون که اینقدر قلم زیبایی دارید. . .

راستی یه چیزی با این مراسم های لهو و لعب یهو قداست خدمت زیر سوال نره؟؟؟

امید وارم 480روز باقی مونده هم بگذره البته خوش




سلام ممنون که خوندینش.
با این که زیاد تفاوت نداریم ولی همون مقدار کم هم آرامش بخشه.
می ذاریم وقتی قداست خدمت(فرمانده گروهان)رفت خونشون شروع می کنیم... تازه نگهبان هم میذاریم... نه حواسمون به زیر سوال هست!!!
منظورتون همین بود دیگه؟؟؟

مجید نعمتی 1389/11/07 ساعت 05:16 ب.ظ

میگن که به چشم بر هم زدنی میگذرد، البته چیزای دیگه ای هم میگن مثلا:
چشماتو بهم میزنیو میبینی همونجایی که بودی هستی
اینشالا خوش بگذره.

من که تا بگذره و تموم شه می خوام چشمام رو برهم نگه دارم. به نظرم این جوری بهتره.

علی زال بهبهانی 1389/11/07 ساعت 08:27 ب.ظ

سلام حسن جان
متنت همچو نظرات ارسالی بچه ها (یه نظر بود زیاد مغرور نشو) پیشین عالی بود.
ما که تازه امتحاناتمون تمام شده و نمرات اش ای بدک نبود !
داداشی خودم (برادر) سال 86 اراک مالک اشتر خدمت می کرد پس ما در جریان هستیم .
امیدوارم مابقی خدمت خوشگوار تر باشه .

علیک سلام.
ممنون از تعریفت چوب کاری می فرمایید.
چه خوب که امتحانات خوب شدن.
سلام به داداشت برسون بگو برام دعا کنه.

محمد حسن قیصری 1389/11/07 ساعت 08:53 ب.ظ

بابا کجایی تو ، دلم برات خیلی تنگ شده بود
خداییش فقط یکی از اون پست های شیرین و عسلی خودت میتونست حالم رو اینقدر جا بیاره .
امیدوارم هر جا هستی و هر کاری میکنی ، دلت مثل امروز خوش باشه و لبت خندون. اگه میتونی یه عکس از خودت با اون لباس مقدس بزار - ترجیحا نوار قرمز رنگ توی عکس مشخص باشه
راستی اونجا هم از روی جزوه درس میدن ؟

همیشه زیر سایتون هستیم.ممنون از لطفت.
جزوه می گن در حد تیم ملی. یه کتاب بهمون دادن (دانستنی های سرباز) جناب سروانه (اونجا دیگه استاد نداریم) میاد سر کلاس همون رو به صورت املا می گه مینویسیم توی دفتر. بعدم که بهش می گیم آخه این چه کاریه؟؟؟ همش که توی کتاب هست؟؟؟ می گه نه باید بنویسید دفتر نمره داره!!!
یادمه دوران ابتدایی دفتر های مشقمون نمره داشت!!! گل می کشیدیم.پروانه.درخت.خر و گاو و... همش نمره داشت.
خاطره ها دارن دوباره زنده می شن!!!

مراسم بزرگ داشت ۹دی گرفتن همش به یاد شما بودم. چه حالی کردیم اون روز.جات خالی!!!

رامین 1389/11/07 ساعت 11:14 ب.ظ http://ramin-hazion.blogfa.com

سلام ای عزیزتر از جان.
معلومه که باید خدمت را دوست بداری. تو الان داری دوران مقدس سزبای را پشت سر میزاری سربازی یعنی باختن سر، جانفشانی کردن، تا پای جان در رزم ایستادن و جان باختن (که ایشاا.. کار به اونجاها نمیکشه!)
راستی موها را چقدر باید کوتاه کرد؟ من کچل کنم خیلی ضایع میشم! ببین راهی نداره.حاظرم تو میدون تیر جا هدف قرار بگیرم اما بیخیال مو بشن.
تا یادم نرفته : "دلم خیلی برات تنگیده پسر"

سلام عزیزم ای جان ای جان.
منم تنگه دلم برات.

نه رامین جون فکر نکنم دیگه سربازی در این حد باشه که داری توصیف می کنی بابا بی خیال.

موهارو باید... تاکید می کنم باید... با نمره ی ۴ بزنی. اگه بزنی و بری که هیچی ولی اگه نزنی و بری (خدا اون روز رو نیاره) همون جا می خوابوننت!!! چیزه!!! یعنی!!! می شوننت روی صندلی و برات میزنن.

پدریان 1389/11/08 ساعت 12:47 ب.ظ

سلام گلپسر....
میترسم به ماکه برسه این نوارقرمزه تموم بشه...
جارو بگیر ماهم داریم میاییم.راستی درس متون اسلام را کی میای پاس کنی و بری؟

سلام عزیز.

توی این زمینه جای همه محفوظه.منم برات زنبیل میذارم خیالت راحت.
متون اسلامی دیگه چه صیغه ایه؟؟؟ یه متون پاس کردیم وآمدیم دیگه مگه بازم هست؟؟؟

فخری سجادی 1389/11/08 ساعت 06:49 ب.ظ

نه بچه ها جو ندید

یه درس تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی اضافه شده ، که واسه ما ها که رفتیم نمره معدله ترم آخر به جا نمره این درس رد میشه، تو معدلمون هم هیچ تاثیری نداره

مهدی صورتی 1389/11/08 ساعت 09:29 ب.ظ

سلام حسن جان میبینم که حسابی داره بهت خوش میگذره.
امیدوارم که شانس خدمتیت خوب باشه
اینقدر زود تموم میشه که خودتم فکرش رو نمیکنی

سلام مهدی جونم دلم برات تنگ شده زیاد.

منم امید وارم ولی فکر کنم که فقط امید وارم نه چیز دیگه ای!!!

داود درتومی 1389/11/08 ساعت 11:06 ب.ظ

به به سایت رو منور کردی
هم با حضورت وهم با سر تراشیده از موت

قرار شد یه عکس از خودت با کلاه آهنی برامون سوغات بیاری ٬ نبینم بگی یادت رفته فدایی میهن!!

راستی تو خدمت هوای .... رو داشته باش٬ سیگاری هم نشو!!
اضافه خدمت هم نخور اگه هم اضافه خوردی یه دلیل ردیف واسش داشته باش بعدها به دردت میخوره
نصیحت دیگه بسه ٬ برو از کنار خانواده بودن لذت ببر دوستم٬ رفیقم٬ برادرم

سلام داود جون. دلم برات...
حتما عکس می گیرم.
سیگاری نمی شم.
می گن سرباز بدون اضافه خدمت مثل... می مونه.
خودم که دوس ندارم اضاف بخورم ولی مثل این که شتری ست که باید خورد!!!نمی دونم چی کار کنم!!!

سعید شمس 1389/11/08 ساعت 11:39 ب.ظ

داش حسن مطلبت خیلی حال داد. امیدوارم سربازیت تموم نشه که حساب کیفت کوک بشه!
اگه خدمتت افتاد تو نیروی انتظامی برو قسمت فاوا
رفیقام اونجا هستن و ساعت های خدمت رو call of duty و
FIFA 2010 بازی می کنند.
راستی هنوز جشن پتو اونجا کاربرد داره؟

سلام سعید...
آخه این آرزو بود تو کردی سریازی خودت تموم نشه

نه تا حالاش که جشن پتو نداشتیم ولی حتما مطرح می کنم که اضافه بشه باید مراسم جالبی باشه!!!

امیرگودرزی 1389/11/10 ساعت 01:23 ب.ظ

بیشعور،بی فرهنگ،نامرد،پ...یوس،این پست رو یه سرباز آشخور یک ماه خدمت نوشته!
با عشقش،با قلمش،با روح پاک اریاییش!(اراکیش)
مو به تن ادم سیخ میشه!
ولی جدا پستت قشنگ بود تو باید نویسنده میشدی به جا اشخور،دلمون برات تنگ شده ماهم یواش یواش داریم میایم !

قاسم محمد پور 1389/11/15 ساعت 11:27 ب.ظ

سلام و مثل همیشه از غافله عقب موندم.
نمی دونم چرا وقتی داستان زیبات را خوندم به ناگاه یاد داستان الیور توئست افتادم.چه رنجها کشید بد بخت!!!!
واقعا اینقدر خوابیدن بر روی تخت یک هموطن قزوینی لذت بخشه؟
خوشحالم که دوباره نوشتی.زمانیکه می خوندم چهره جذابت هم تو ذهنم بود انگاری که خودت داشتی می گفتی.
شاد باشی و موفق.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد