ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
یک
بنده خدایی، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب، دعایی را هم زمزمه میکرد.
نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردین و ساحل طلایى انداخت و گفت :
- خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟
ناگاه، ابرى سیاه، آسمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و
در هیاهوى رعد و برق، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید که میگفت :
- چه آرزویى دارى اى بنده ى محبوب من ؟
مرد، سرش را به آسمان بلند کرد و ترسان و لرزان گفت :
- اى خداى کریم ! از تو مى خواهم جاده اى بین کالیفرنیا و هاوایی
بسازى تا هر وقت دلم خواست در این جاده رانندگى کنم !
از جانب خداى متعال ندا آمد که :
-
اى بنده ى من ! من ترا بخاطر وفادارى ات بسیار دوست میدارم و ...
مى
توانم خواهش ترا بر آورده کنم، اما، هیچ میدانى انجام تقاضاى تو چقدر
دشوار است ؟ هیچ میدانى که باید فرمان دهم تا فرشتگانم ته ى اقیانوس آرام
را آسفالت کنند ؟ هیچ میدانى چقدر آهن و سیمان و فولاد باید مصرف شود ؟ من
همه ى اینها را مى توانم انجام بدهم، اما، آیا نمى توانى آرزوى دیگرى بکنى
؟
مرد، مدتى به فکر فرو رفت، آنگاه گفت :
- اى خداى من! من از کار زنان سر در نمى آورم ! میشود بمن
بفهمانى که زنان چرا می گریند؟
میشود به من
بفهمانى احساس درونى شان چیست ؟ اصلا میشود به من یاد بدهى که چگونه مى
توان زنان را خوشحال کرد؟
صدایی از جانب
باریتعالى آمد که : اى بنده من ! آن جاده اى را که خواسته اى، دو باندى
باشد یا چهار باندى؟
نه اینکه فکر کنید درک کردن یک زن ( آن هم نه تمام زنها!!)سخت تر از آسفالت کردن و بتن ریزی و ... کف اقیانوسه٬ نه خیلی خیلی سختتره!!
خیلی باحال بود.
میگم، به این شکلکات یه دسته گلی چیزی اضافه کن، تا شور و شعف خودمونو نشون بدیم.
من دارم شک میکنم نکنه این اتوبان خیابان امام خمینی هم یه چیزی تو همین مایه هت باشه؟؟؟!!!