زاغ و روباه

زاغ و روباه

 

زاغکی قالب پنیری دید،

از همان پاستوریزه‌های سفید!.


پس به دندان گرفت و پر وا کرد،

روی شاخ چنار مأوا کرد.


اتفاقاً از آن محل روباه،

می‌گذشت و شد از پنیر آگاه.


گفت :اینجا شده فشن تی وی!،

چه ویویی! چه پرسپکتیوی!.


محشری در تناسب اندام،

کشته ی تیپ توست خاص و عوام!.


دارم ام پی تریّ ِ آوازت،

شاهکار شبیه اعجازت.


ولی اینها کفاف ما ندهد،

لطف اجرای زنده را ندهد.


ای به آواز شهره در دنیا،

یک دهن میهمان بکن ما را!.


زاغ، بی وقفه قورت داد پنیر!،

آن همه حیله کرد بی تأثیر.


گفت کوتاه کن سخن لطفاً!،

پاس کردم کلاس دوم من!

نظرات 1 + ارسال نظر
سمانه وطن نژاد 1389/06/03 ساعت 01:02 ق.ظ

خیلی قشنگ بود ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد