ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گفته بودی خواهم آمد روزی، تا تو را مست کنم از شمیم عطر رویایی خویش!
گفته بودی تا بمانم منتظر، در پس کوچه ی تنها یی ام.
چه زیبا نقش کردم لحظه های بودنت را هرچند،
خوانده بودم ز نگاهت که نخواهی آمد!
تلخی ثانیه ها ی انتظار، تپش تند و هیاهوی دلم،
همه آرام شد از نغمه ی لالایی صبر،
و پیامی دادی...! خط خطی ، ناپیدا، که به تنهایی خود خوی کنم...
جایت اینجا خالی است،
و تنفس سخت است.
آتشی ساخته ام از تمام دل رنجیده ی خود،
تا مگر بگذرد این فصل غمگین و زمستانی من!
بغض بس جانفرساست، و صدا خاموش است.
کاشکی بشنوی از عمق نگاه ترو بارانی من،
...که تورا منتظرم...