بخاطر داود

دنیا پر از سگ است جهان سر به سر سگی ست
غیر از وفــــــــــا تـــمام صفات بشــر سگی ست!
 
لبخند و نان به سفره ی امشب نمی رسد
پایان مــاه آمد و خــلق پـدر سگــــی ست
 
از بوی دود و آهن و گِل مست می شود
در سرزمین من عرق کارگر سگی ست
 
جنــگ و جــنون و زلــــــزله؛ مــرگ و گرســنگی
اخبار یک ، سه ، چار، دو ،تهران، خبر سگی ست
 
آهنگ سگ، ترانه ی سگ، گــوشهای سگ
این روزها سلیقه ی اهل هنـــر سگی ست
 
بار کج نگاه شما بر دلم بس است
باور کنید زندگی باربر سگی ست
 
آدم بیا و از سر خــط آفــــــــــــریده شو!
دیگر لباس تو به تن هر پدر سگی ست...
«مریم جعفری آذرمانی»

رمزش 4 رقم سمت چپ شماره دانشجو یی هامون

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جهاد چطور شده؟

سلام به همه

یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ یه سوالی کرده ، اگه کسی میتونه کمکش کنه

اینم متن سوالش:


*****************

سلام دوست عزیر. میخواستم درمورد جهاد دانشگاهی اصفهان رشته الکترونیک سوال کنم. دانشگاش چطوره؟ اساتیدش خوبن(یعنی خوب درس میدن)؟ لطفا راهنمایم کنید

*******************

پیام پزشکی

سلام

ای جامعه مهندسین هوای معده تون رو داشته باشید 

از ما گفتن بود

وای به روزی که این عضو بلند مرتبه هوای شما رو نداشته باشه ...

به روزی میوفتین که بهش میگن "شکر خوردن"

اون موقع حاضرید یه دست و یه پاتون رو بدین تا بازم معده ی عزیزتر از جانتون رو پس بگیرید

آخه انصاف هم خوب چیزیه....

تا حالا شده معدتون بخاره!!

تا حالا شده معدتون قلنج کنه یا در بره یا خواب بره یا حتی بشکنه!!

دهنشو سرویس میکنیم، هر آشغ... رو توش میریزیم، کاری میکنیم زخم بشه، دچار رفلکس و ... بشه

ولی دمش گرم تا دم آخر عمر پای ما میمونه..

.

.

.

.

 

ادامه مطلب ...

برف

 بالاخره اصفهان هم سفید پوش برف شد.... ( چرا شکلک قر موجود نیست؟ مدیریت رسیدگی کن آخه!!)

شب یلدا

سلام به تمامی دوستان اعم از دکتر، فوق لیسانس و لیسانس


امشب واسه یه سری از دوستان با پارسال خیلی فرق داشت

 پارسال همچین شبی واسشون فقط یه مهمونیه خونوادگی بود که همه خونشون جمع میشدن و اونا باید حتما زود می رفتن خونه! 

ولی همون جماعت بیخیال پارسالی، امسال دنبال خرید انار و هندونه و آناناس و نارگیل و آجیل و .. بودن و یه جایی که اینارو مثلا تزیین کنه اونم یه جوری که فقط یا سیخ بسوزه یا کباب و نه جفتش!! تو فکر این بودن که دستبند بخرن یاسکه، تبلت بخر یا لپ تاپ، قیمت پالتو پوست و کیف و .. چنده!!

تازه وسط این همه تلاطم یادشون می افته که امروز آخر برج و هنوز حقوق ندادن!!

ما که نبودیم اون قدیما ولی میگن از هنری که ملت در تبدیل هندونه و آناناس به شیر و جغد و طوطی و اورانگوتان و ... به خرج میدن خبری نبوده، راستی چرا ما (البته دور از جون شما !!) حتما باید همه چی رو یه جوری به گند بکشیم ؟

بگذریم از این بحث های بی محتوا!!


شب یلدا بر همه دوستان مجرد و نیمچه متاهل ( همون عقد کرده های سابق! )مبارک.




فکر کردی ما از اوناشیم

خیلی حس خوبیه وقتی میبینی حقی به حق داری میرسه

به خصوص تو این مملکت بی در و پیکر

یه بنده خدایی از بین بچه های خودمون الان داره امیرکبیر دکترا میخونه

صداشم در نیاورده

حدسش با خودتون،‌ اول اسمشم لازم نیست بگم

موفق باشی رفیق

زندگی...

زندگی ما ادما شایدبیشتر شبیه یه پازل چندهزار تکه باشه....صبح تا شب،شب تا صبح مشغول اینیم تکه هاشو درست بچینیم کنار هم...گاهی واسه چیدنش عجله می کنیم بعد کلی چیدن تازه میفهمیم اشتباه چیدیم....گاهی یادمون میره براچیدنش وقت بذاریم...گاهی از رو پازل این و اون تقلب میکنیم...گاهی فک میکنیم قشنگترین شکل رو داریم درمیاریم و گاهییم از شکلی که دراووردیم حالمون بهم میخوره.....گاهی یه تکه هایی از این پازل گم میشن واسه همیشه...یه موقع هم یکی پیدامیشه چنان با پا زیر پازلت میکوبه که همش بهم میریزه ...شایدم یروز یکی پیدا شد بقیه پازل زندگیتو با هم چیدیدن!!!!

هرچه هست اسمش زندگیست دعاکنیم پازل زندگیمون شکلش قشنگ دربیاد!!!

.

.

.

.

راستی تعریف شمااز زندگی چیه؟؟؟

مدیریت ه ه ه ه ه...

میشه لطفا یکی پیدا بشه این نظرات تایید نشده وبلاگ رو تایید کنه؟؟؟

مدیریت...؟؟؟!!!

لطف میکنین؟؟؟!!!

28 نظر تایید نشده خودش یه رکووووورده...والا به خدا...

ظن زلیل

یه دختر تو این دنیا فقط یه چیز را از خدا میخواد ‌اونم یه شوهر خوب!دیگه بقیه چیزا را از شوهره میخواد.اهای زن ذلیل کجایی؟؟خبری ازت نیست؟؟توکه امار سر زدنت به وبلاگ از میانگین ۱۰برابر بیشتر بود!نکنه موش شدیکجایی نفس کش؟؟؟!!!!!!!

روزگار من

ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﻪ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻧﻪ ﺁﻏﻮﺵ ؛ ﻧﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ؛ ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ... ﺁﯾـــــــــــﻨﺪﻩ
... ﺩﻟﻢ
.
.
.
.
 ﺑﭽـــــــﮕﯿﻤﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ !!
ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺷﻨــﯽ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﮐﺎﮐﺎﺋﻮﯾﯽ !!

ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻼﻝ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﮐـــﻞ ﺻﻮﺭﺗﻢ ، ﺯﻏﺎﻟﯽ ﺷﻪ !!
هزار باﺭ ﯾﻪ ﺳﺮﺳﺮﻩ ﯼ یک ﻣﺘﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﻡ ، ﺑﺎﺯﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻢ !!
ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ 10 ﺗﺎ ﻗﻨﺪ ﺑﺨﻮﺭﻡ !!
ﺑﺴﺘﻨﯽ ﻭ ﭘﻔﮏ ﻭ ﻟﻮﺍﺷﮑﻮ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ !!
ﺳﺮﭼﯿﺰﺍﯼ ﻣﺴﺨﺮﻩ ، ﺍﻧﻘﺪ ﺑــــﺨﻨﺪﻡ ﺑﯿﺎﻓﺘﻢ ﮐﻒ ﺍﺗﺎﻕ !!
ﻋﯿﺪﯾﺎﻣﻮ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻗﻠﮏ !!؟؟
...
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺎﺯﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻨﻢ !!
مورچه هاﺭﻭ ﺑﮑﺸﻢ !!
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ مادرم ﺍﺷﮑﻤﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻪ ، ﻧﻪ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺗﻨﻢ !!
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺷﺒﺎ ﺗﻮﺧﻮﺍﺏ ﻏﻠﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ، ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ !!
هزار توﻣﻦ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺧــــﻮﺵ  ﺑﺎﺷﻪ !!
ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﺩﺭﺧﺘﺎ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻡ !!
ﻏﺮﻭﺑﺎﯼ ﺑﻌﻀﻲ ﺭﻭﺯﺍ ﻓﻘﻂ ﻣﻨﺘﻈﺮ " ﺁﻧﺸﺮلی" باشم !!
ﻭﻟﻢ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﺻﺐ ﺗﻮ ﺷﻬﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﻤﻮﻧﻢ !!
.
.
.
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻡ ،
ﺑﺰﺭگ شم !!

ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺎ ﺧﯿـــــــﻠﯽ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﺱ ....

حسرت همیشگی

حرفهای ما هنوز ناتمام

تا نگاه می کنی

وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی

پیش از آن که با خبر شوی

لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود

آی

ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان

چقدر زود

دیر می شود.

  

                                         8 آبان سالگرد درگذشت قیصر امین پور.

ای قله ی بلند شعر..

ای قاف دست نایافتنی...

پس از تو، نامت

قافیه شد.

بارها..


مکتب حسن ایسم...!!!


اسم من حسنه...اسم اونم حسنه...به جز من و اون حسن های بزرگ دیگه ایم هستن. مثلا یه حسن هست که سیده...بش میگن سید حسن...یه حسن معروف دیگه ای هم هست که نوه اس...نوه...! نه مثل این نوه هایی که دور و وبرمون میبینیم! نوووووه ... نوه هااااااااا...!!!! تازه شایعه شده که دکتر شریعتی رو تو خونه حسن صداش میکردن و از همین حسن ، حسن گفتنای خانواده اشم بوده که شده  دکتر بیخودی نیست!

یه حسن دیگه هم داریم اسمش محمد حسن معجونیه بازیگره! خوشم میاد ازش... البته ما تو گروهمون  راهش نمیدیم چون حسنش خالص نیست. حسنی...حسنه که حسنش خالص باشه...تک باشه...پیشوند و پسوند نداشته باشه.

بچه بودیم یه حسن زحمت کشی بود! راننده بود... یه شعری هم داشت که براش میخوندن...حسن یک...حسن دو...حسن سه...حسن دنده به دنده و...یادمه اون زمونا هنوز دنده اتوماتیک به این شکل امروزیش ترویج پیدا نکرده بود بنده خدا باید هی دنده صد تا دیه غاز عوض میکرد تا نون زن و بچه اش رو دربیاره با این وضعیتم بش معترض میشدن که چرا نمیخنده!!! آخه با این ترافیک اعصاب میمونه برا آدم! طبق شواهد و قراینی هم که هست احتمال میرفته ماشینش آریا بوده چون سه تا دنده بیشتر نداشته!!!

توی اون دوران یادمه یه حسن دیگه هم بود! مایه عذاب...یه اعصابی از ما حسنا خورد میکرد این بشر...یه لکه ننگی بود تو مکتب حسن ایسم! از بد روزگار خدا زده بود تو سرش و کچل هم شده بود! بش میگفتن حسن کچل...ای بابا ولش کن اصلا دوست ندارم چیزی درموردش بگم بیخیال!

یه مدتی نسل حسنای تاریخ ساز متوقف شده بود! تا اینکه یه حسنی یهو بزرگ شد که اونم کچل بود و به نوبه ی خودش بچه خطرناکی هم محسوب میشد! اطرافیانش هم به طرق مختلف بهش گوشزد میکردن که... خطر داره حسن...! علمک گازه حسن...! این بشر یه پدر کشته گیه محیر العقولی با این سیستم های گرمایشی خونگی داشت...عجییییییب...!!!

آآآآآآآآره... خلاصه که حکایت حسن ها زیاده... باید هزارو یک شب بشینم براتون قصه ی حسن کرد شبستری تعریف کنم.

الان که رسیدیم به اینجایی که هستیم حسن ها از حاشیه آمدن تو متن...بزرگ شدن...کار درست شدن...رییس شدن...بعله ما اینجوریم...دستمون کلیده...شنیده شده بعضا توفمونم شفاست!!!

در کل  فقط خواستم بگم دقت کنین...حواستون به این جماعت حسن باشه...این مکتب حسن ایسم الکی نیست هااااااااااا....!!!

کجا می روی ای مسافر؟ درنگی!

یادمه 9 یا 10 ساله بودم که بابام ثبت نامم کرد باشگاه کاراته اوایل باشگاه هلال احمر می رفتم بعد از چند سال باشگاهمون رو تعطیل کردن و مجبور شدم برم باشگاه شهید خداکرم کاظمی که البته از خونه دورتر بود،خیابون معلم،خیابون شیرخورشید،فلکه فرمانداری و بالاخره باشگاه ،12سال هفته ای 3 روزمن این مسیر رو می رفتم تا از خونه به باشگاه و از باشگاه به خونه برسم(البته توی خدمت و دانشگاه وقتایی که میومدم خونه این مسیر رو طی می کردم) .  

توی این سال ها خیلی چیزها تغییر کرد،خیابونا آسفالت شد،ماشینا بیشتر شد،ساختمونا به آسمون نزدیکتر شدن و منم بزرگتر می شدم ،اما بعضی چیزها هم هیچ وقت تغییر نکردن،توی خیابون شیر خورشید یه مغازه کوچیک شاید 2در3بود وهست که مدرنیسم هیچ اثری روش نداشت،یه درِ زنگ زده ی کوهنه ی قدیمی،4تا قفسه ی داغون یه ویترین چوبی که همیشه در پناه خدا بود ،اجناس داخل مغازه هم دست بالا 50 هزار تومن می ارزیدن ،صاحاب مغازه یه پیرمرد بود که از همون 12 سال پیش پیرمرد بود ،همیشه کت مشکیه تنش یه کمی خاکی می زد یه کلاه شاپو سرش بود و یه عینک ته استکانی به چشمش وهمیشه سرش پایین و در حال خوندن یه کتاب بود،جالب اینه که مغازش همیشه باز بود و من بلااستثنا هر وقت از جلوی مغازه رد می شدم داخل مغازش رو نگاه می کردم و توی این سال ها هیچ وقت ندیدم مشتری داشته باشه. 

الان یک هفته ست که مغازه ی پیرمرد قرآن خون بسته ست.

چی شده یهووو؟؟؟

تا آمد دو روز نشده بود تیم ملی فوتبال کره جنوبی رو تو خونه خودش زد و رفت جام جهانی. چند وقت بعدش والیبال تو مسابقات جهانی ترکوند. بسکتبال قهرمان آسیا شد. کشتی آزاد قهرمان جهان شد. واترپلو برای اولین بار شد قهرمان آسیا. دیروزم که والیبال کره رو به راحتی زد و برا دومین بار شد اول آسیا. اینا همه تو 3ماه اتفاق افتاد. و این در حالیه که وزارت ورزش هنوز وزیر نداره همین جور که داره پیش میره اگه وزیرشم بیاد جام جهانی 2022 به جای قطر توی ایرانه... نمیدون والا چه خبر شده!!! حقیقتا داره چی به سرمون میاد خدا داند...


وقتی همه چیز خوب است میترسم ما به لنگیدن همیشه گیه یک جای داستان عادت کرده ایم...


1پ.ن:تولدت مبارک خودم...

2پ.ن: تولدت مبارک ریس...