من انتخاب خود را کردم...

وقتی که عادل ترینش، حداد باشد. دیگر یک روحانی می تواند چه غرضی داشته باشد؟؟؟ وقتی عارفش عرفان نخوانده از قالیبافش چه انتظاری داری؟؟؟ ولایتی که از هیچ کس رضایی ندارد، آخر جمالی و جلیلی و جوادی چه کاره اند؟؟؟

وقتی که خاطره های بی بند و بار این روزها عزیز می شوند...آیا می توان این روزهارا به خاطره ای خوب سپرد؟؟؟

وقتی همه از گذشته ای نزدیک برای جواب های نداشته تنها سوال دارند...می توان قفل های گفتگو های فراموش شدنی را با کلیدی در جیب باز کرد؟؟؟

وقتی صندق های کشک برای اشک های دره مشک پلمپ میشود...می توان به لبخندهای برآمده از معده امید داشت؟؟؟

وقتی خروارها وعده بر سر خرمن های انبار شده از کاه، کوه هارا درست میکنند...میتوان از جوانه های پیر، انتظار شکوفایی داشت؟؟؟

وقتی که گره های کور گردن انسان های بینا را خورده است...می توان از یقه های دیپلماتی بسته انتظار گشایش داشت؟؟؟

نمیدانم... همین روزهاست که همه احساس تکلیفشان گل میکند...اسمش را نمیدانم!!! ولی میدانم همین روزهاست که فریاد های موفقیت و پیشرفت گلوهارا پاره پاره میکند...دقیقا همین روزهاست که زمین دوست دارد دهان باز کند و تو را ببلعد...روزهایی آشنا...همه به فکرت هستند...ولی تو در ذهنت فکرهایی بی پاسخ...خیری بزرگ برای تمامی فکرهای بکرم انتخابی مناسب است... من انتخاب خود را کردم...

نظرات 3 + ارسال نظر
مجید نعمتی 1392/03/10 ساعت 12:14 ق.ظ

خیلی بزرگ شدا
واقا توصیفات زیبایی بود
کم کم نویسندگان قابلی دارن تو وبلاگ اظهار وجود میکنند

رامین 1392/03/10 ساعت 01:41 ق.ظ

بهترین تشبیه که صندوق انتخابات تو ایران میشه بش کرد معده ی گاو...! هرچی بندازی توش یه خروجی بیشتر نداره اووونم گوووووهههه (شرمنده بی ادبی کردما).

احسان میرزایی 1392/03/11 ساعت 05:42 ب.ظ

مهم نیست که چند نفر توی انتخابات شرکت می کنن مهم اینه که روز انتخابات دوربین صدا و سیما از جلوی یه مسجد شلوغ تکون نمی خوره و سالار عقیلی داره وطنم وطنم می خونه و همه دارن بابت خلق حماسه ی سیاسی تبریک می گن و «آنچه البته به جایی نرسد فریاد است»

به هر حال :
« ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش»

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد