جز روزگار من/همه چیز را سفید کرده برف

برای این روزهای می نویسم،برای «این روزهایی که جرأت دیوانگی کم است»،همین روزهایی که ناامیدیمان بر امیدواریمان می چربد و «انتظار فرجی نیست مرا» . همین روزهایی که اگر کورسوی امیدی از چراغی فرتوت برآید پیش از آنکه دلی از شعله اش گرم شود سرمایش می بلعد که «زمستان است».

روزگاریست، روزگار سیاهیست که دیگر شعر هیچ شاعری به سپیدی نمی رود.

روزگاریست، روزگاریست که فشن ها بی واهمه از «گشت ارشاد» مقابل دوربین صدا و سیما سخن از آزادی و قانون و انتخاب و ایرانی و ... می کنند ، می ترسم «من از همواری این خلق ناهموار می ترسم» .

روزگاریست، روزگاریست که امیدواریمان بر ناامیدیمان نمی چربد، اما این روزها، این روزهایی که اینگونه در یأس می گذرد،ای «خداوندان قدرت» جوانی ماست. 

نظرات 3 + ارسال نظر
علیرضا قنواتی 1392/03/05 ساعت 08:30 ق.ظ

احسنت
تو خدمت وقتی به این حال می افتادیم می گفتیم
چون می گذرد غمی نیست
و نفر مقابل در جواب می گفت :
تا ...

مجید نعمتی 1392/03/05 ساعت 07:17 ب.ظ

والا با این نوناشون

حسن مجیدی 1392/03/09 ساعت 11:50 ب.ظ

از ماست که بر ماست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد